1398,07,03
نقش معماری در داستان زندگی انسان _ قسمت دوم

گفتگوی ویکاس شاه (Vikas Shah MBE)

با مارتا تورن (Martha Thorne) مدیر اجرایی جایزه پریتزکر،

ریچارد راجرز(Richard Rogers) معمار،

و محسن مصطفوی (Mohsen Mostafavi) رئیس دانشکده دیزاین هاروارد و مدرس دیزاین.

 

قسمت دوم

ترجمه: علی حیدری، دفتر معماری شصت و سه

____________________________________________

 

_ معماری به چالش‌های جهانی مثل جمعیت و تغییرات اقلیمی چگونه پاسخ می‌دهد؟

[مارتا تورن] معماری مانند هر رشته دیگری، نمونه‌های خوب زیادی از تلاش برای حرکت به جلو و توجه به مسائل اجتماعی دارد. ما باید توجه کنیم که معماری را در چارچوب و زمینه خودش ببینیم. بیشتر بناهای دنیای پیرامون ما توسط معماران طراحی نشده‌اند. آنها یا توسط سازندگان بنا شده‌اند یا به صورت خودجوش به وجود آمده‌اند، اما مطمئنا نمی‌توانیم بگوییم که همه ساختمان‌هایی که شهرهای ما را شکل داده‌اند، توسط معماران طراحی شده‌اند.

من به تازگی از کنفرانسی در اتریش با عنوان "فضا مهم است" آمده‌ام. از طرفی ما متوجه می‌شویم که فضا مساله‌ای مهم است زیرا کیفیت زندگی ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. اما از طرفی هم به مسائل علمی مرتبط می‌شود، از این جنبه که فضا از ماده ساخته می‌شود و چیزی غیر قابل لمس و غیر قابل فهم نیست. بسیاری از مردم در مورد معماری و اکتیویسم (فعال و مسئول بودن در قبال مسائل اجتماعی و محیطی) صحبت می‌کردند. ما اگر به فاولا ها (محله‌های پر جمعیت و فقیر در امریکای لاتین) و دیگر مدل‌های سکونت خودجوش و سایر اجتماعات خودساخته انسانی نگاه کنیم، متوجه می‌شویم گزینه‌ها و امکان‌های دیگری برای فعالیت‌های معماری وجود دارد. از این منظر، معماری اکتیویسم است و نه فقط ساختن یک شیئ و یک بنا. در این اجتماعات جنبه‌هایی از هم‌پیوندی اجتماعی وجود دارد که فوق العاده مثبت هستند و ما می‌توانیم چیزهای زیادی از آن‌ها بیاموزیم.

_ تاثیر تکنولوژی بر ربع قرن گذشته معماری چه بوده‌است؟

[مارتا تورن] تکنولوژی بر جنبه‌های مختلف معماری و زمینه‌ وسیع‌تری اثر گذاشته‌است. یک جنبه آن است که برخی بر روی فرم سازی‌ تمرکز کرده‌اند... چون می‌توانند! کامپیوترها و استفاده از مدل‌های پارامتریک ساختن فرم‌های خاص را امکان پذیر کرده‌است. بسیاری این را بخش مهمی از دیسیپلین معماری می‌بینند.

جنبه‌های دیگری هم هست که تکنولوژی بر آن اثر می‌گذارد و در آینده خواهد گذاشت. یکی روابط بین تمام کسانی است که در روند معماری و ساخت بنا حضور دارند. در حال حاضر ارتباطات بسیار بیشتری بین معماران، مهندسان، پیمانکاران و سازندگان و همه دیگر ذی‌نفعان در روند ساخت بنا امکان‌پذیر شده‌است. راه و رسمی که درگذشته روند معماری و ساخت بنا طی می‌کرد بسیار خطی بود، ابتدا شما معمار را داشتید، بعد مهندس را، بعد سازنده تا به آخر. فکر می‌کنم هنوز برای قضاوت که آیا این تغییر به ساختمان‌های بهتری می‌انجامد زود یاشد، اما این امکان وجود دارد که چشم‌انداز ساخت‌و‌ساز را عمیقا تغییر دهد.

بخش دیگری که تکنولوژی تاثیر زیادی بر آن گذاشته، امکان‌هایی است که برای ساخت فراهم کرده. در حال حاضر شرکت‌های نرم‌افزاری ساختمانی بسیاری وجود دارند که باید قدردان تکنولوژی باشیم. در گذشته یا باید کالاهای استاندارد را که محدودیت‌های خاص خودشان را داشتند می‌خریدیم و یا تنها گزینه دیگر این بود که چیزهای خاص و سفارشی یه صورت دست‌ساز ساخته می‌شدند که بسیار گران تمام می‌شد. تکنولوژی، فرستادن اطلاعات از استودیو طراحی به خط تولید را بسیار ساده‌تر کرده‌است. امروزه دیگر این امکان وجود دارد که در تعداد بالا جزئیات سفارشی برای ساختمان تولید کنیم. در روند ساخت، این امکان جدید قطعا باید به کیفیت بالاتر ساخت منجر شود... امکان‌های بیشتری برای نوآوری و احتمالا خلاقیت‌های بیشتر.

[ریچارد راجرز] در حال حاضر بی‌تردید شبکه اینترنت بزرگترین نماینده تغییر است. این واقعیت که ما می‌توانیم با هزینه تقریبا صفر به صورت جهانی با یکدیگر در ارتباط یاشیم حیرت‌انگیز است. من بعد این مصاحبه با همکاری در شانگهای قرار دارم که می‌خواهیم با هم به صورت آنلاین طراحی کنیم.

خیلی جالب است، وقتی انقلاب آی‌تی شروع شد، حرف‌هایی گفته می‌شد که مردم در ویلاهای خود در کوه‌ها دوران بازنشستگی خود را می‌گذرانند و از تکنولوژی برای ارتباط برقرار کردن استفاده می‌کنند. اما در واقعیت عکس آن رخ داده‌است زیرا مردم می‌خواهند با هم باشند، آنها می‌خواهند ارتباط برقرار کنند و برای دیدن این سرزندگی پس از زمان کار کافی است شما یه جایی مثل کانری وارف (محله‌ای در لندن که بیشتر شرکت‌های مالی در آنجا هستند) بروید، چون مردم می‌خواهند با هم باشند.

_ دیدگاه شما درباره شهرنشینی چیست و آیا نیاز است تا ما در‌باره ایده "شهر" باز‌اندیشی‌کنیم؟

[پروفسور محسن مصطفوی] معمولا ایده شهر از ما جلوتر پیش می‌رود. در بسیاری بخش‌های جهان مردم با سرعتی بسیار بیشتر از اینکه معماران و برنامه‌ریزان وقت، انرژی و منابع داشته‌باشند تا با آن مواجه شوند، در حال شهرنشین شدن هستند. فکر کردن درباره آینده شهرها یک موضوع حیاتی است، موضوعی که باید وقت بیشتری برای آن صرف کنیم. اگر بخواهیم منصفانه ببینیم، ابزارهایی که برای فکر کردن درباره شهرها در اختیار داریم قدیمی شده‌اند. ما وارثان برنامه‌ریزی‌های مدرنیستی هستیم و امروزه شاهد چنان حرکت سریعی از روستاها به شهرها هستیم که این ابزارها ناتوان از حل کردن مسائل شکل‌های جدید شهرنشینی هستند. در قدم اول تفکر درباره شهرهای آینده، ‌چیزی که واضح است توجه به مساله زیرساخت و زیرساخت‌های شهرنشینی است. این حوزه‌ای است که نیازمند توجه بیشتر است.

تجربه و تخصص زیادی در دنیا در مواجهه همزمان با مساله زیرساخت، برنامه‌ریزی شهری و فضای عمومی وجود ندارد.

درمورد آینده شهرها... چالش بزرگ درباره مسائلی چون شهرنشینی گسترده و مفرط، شهرنشینی سریع، تغییرات اقلیمی و بیشتر از اینها خواهد بود. ما باید بسیار متفاوت از آنچه در گذشته درباره برنامه‌ریزی شهرها انجام می‌دادیم، فکر کنیم و از برنامه‌ریزی کلان (مستر پلنینگ) و جداسازی عملکردها فاصله بگیریم. ما از شهرهای ارگانیک و نحوه رشد آنها درس‌های زیادی گرفته‌ایم اما در حال حاضر به ابزارها و روش‌هایی نیازمندیم تا بتوانیم شهرهای آینده را تصور و پیش‌بینی کنیم.

ما همچنین با محدودیت منابع روبرو هستیم و باید درباره این چالش‌ها به صورت خلاقانه بیندیشیم تا به کمک نوآوری بتوانیم گونه‌هایی از محیطهای شهری به‌وجود آوریم که در بلند مدت واقعا پایدار باشند. وقتی درباره سکونت پذیری شهرها بحث می‌شود، بسیاری از این مسائل از نقطه نظر ارزیابی کردن مطرح می‌شوند، ولی در واقع ما باید این پرسش‌ها را از منظر تولید فضا بپرسیم. شما چگونه فضاهای جدیدی خلق می‌کنید که از فضاهایی که به آنها عادت داشته‌ایم کاملا متفاوت باشند. این یک چالش بزرگ است!

_ معماری چگونه بر اقتصاد تاثیر می‌گذارد؟

[مارتا تورن] راه‌های زیادی وجود دارد که معماری می‌تواند بر اقتصاد اثر بگذارد. در یک مقیاس وسیع، این به طراحی کلیت شهر و همسایگی مرتبط می‌شود و نه تنها یک تک بنا. همینطور این مساله نیاز به فهم کارکرد کلیت شهر در مقیاس بزگ دارد. در حال حاضر بحث‌هایی پیرامون شهرهای کارامد وجود دارد که می‌توانند از منابع بهترین استفاده را داشته‌باشند که این منابع شامل حمل و نقل عمومی نیز می‌شود. مردم کم‌کم در حال فکر کردن به این موضوع هستند که آدم‌ها چگونه با شهرشان تعامل می‌کنند.کجا زندگی می‌کنند؟ کجا کار می‌کنند؟ و چطور بین این فعالیت‌ها رفت و آمد می‌کنند؟ آیا این فعالیت‌ها می‌توانند با هم ترکیب شوند تا از شهر استفاده کارامدتری شود؟

راه‌های بسیار زیاد دیگری هست که معماری می‌تواند به اقتصاد کمک کند که البته ممکن است به طور مستقیم نباشد. اگر بخواهیم درباره تک بناها بگوییم، آنها می‌توانند به بعضی سو استفاده‌های غیر قانونی کمک کنند، اما بی‌تردید... مدرسه‌ای که به خوبی طراحی شده باشد، می‌تواند آموختن را ترغیب کند و شرایط مناسب آسایش، نور و آکوستیک را فراهم کند تا بستر لازم برای بروز ایده‌ها و خلاقیت‌ها و افزایش ماجراجویی و پرسش‌گری ایجاد شود. معماری بد، مردم را خسته و بی‌علاقه می‌کند! فضاهای کاری که خوب طراحی شده باشند نیز حیاتی هستند. بسیاری از تحقیقات نشان داده‌اند که در فضاهای کاری که خوب طراحی شده باشند، مرخصی بیماری کمتری گرفته می‌شود، آدم‌ها تمرکز بیشتری دارند و برای سازمان خود انرژی بیشتری می‌گذارند. این نشان می‌دهد که معماری هنر، علم و فراتر از آن است. معماری خوب باید از تاثیرات اقتصادی خود آگاه باشد.

یک دیزاین خوب منجر به یک کسب و کار یا تجارت خوب می‌شود!

_ نقش اقتصادی و اجتماعی بناهای شاخص چیست؟

[ریچارد راجرز] من شاخص رو به بناهای شناخته شده تعبیر می‌کنم. اگر بنای ژرژ پمپیدو رو در نظر بگیرم، اولین پاراگراف گزارش ما (که باید درکنار طراحی‌هایمان ارسال می‌کردیم) این بود که اینجا باید مکانی برای مردم باشد، از تمام گروه‌های سنی، با هر عقیده‌ای، فقیر، ثروتمند، مکانی برای دیدار. این، زمینه اجتماعی که طرح را به پیش برد توضیح می‌دهد. پمپیدو یک میدانگاه بزرگ در برابرش دارد و فضای عمومی در طول نمای آن امتداد می‌یابد، فضاهای داخلی‌اش انعطاف‌پذیرند و خیلی بیشتر از اینها.

این امکان انعطاف‌پذیری مساله‌ای حیاتی بود. در رنسانس، دوران "بناهای یادمانی"، گفته می‌شد که وقتی بنایی کامل باشد دیگر چیزی نمی‌تواند تغییر کند، چیزی نمی‌تواند به آن اضافه شود. اما امروزه تقریبا برعکس است، اگر شما نتوانید چیزی به آن اضافه کنید، بنا مثل یک فیل سفید خواهد بود! (منظور موقعیتی است که چیزی بی استفاده و یا دردسرساز است، چیزی که نگهداری آن پرهزینه است و تخریب آن مشکل ساز). بناها معمولا بیشتر از زمان کاربردشان عمر می‌کنند، و اگر ما درباره پایداری صحبت می‌کنیم، این به این معنی است که ما نمی‌خواهیم بنایی را نابود کنیم و برای همین، آن بنا باید برای جامعه‌ای که از آن استفاده می‌کند انعطاف‌پذیر باشد. من قبلا به عنوان یک مثال بیان می‌کردم که ساختمان بیمه لوبدز روزی می‌تواند به عنوان دانشگاه نیز استفاده شود. زمانی که ما این بنا را می‌ساختیم، انقلاب آی‌تی تازه شروع شده بود و سوالی که مطرح شده‌بود این بود که چرا این بنا به فضاهای ملاقات و غیره نیاز دارد. چیزها می‌توانند خیلی موقت باشند...

بناها به شکل‌گیری هویت یک مکان هم کمک می‌کنند. شما می‌توانید زندگی مردم و جوامع را که چگونه در معماری بازتابیده است ببینید، و اگر این فضاها خوب طراحی شده باشند، می‌توانند بر مردمی که در آنها زندگی می‌کنند اثر مثبت داشته باشند. اگر شما به اندازه کافی بدشانس باشید که در یک فضای زمخت زندگی کنید، آن‌وقت خود شما تحت تاثیر آن قرار می‌گیرید. آن بخشی از ما که به اندازه کافی خوش بخت هستند که در فضاهای خوب و سبز با فضاهای عمومی مناسب زندگی کنند، به احتمال خیلی زیاد بخت بیشتری برای اینکه از زندگی لذت ببرند خواهند داشت و به گمان من، بتوانند نقش مناسب‌تری به عنوان شهروند ایفا کنند.

_ نقش معماری در زمینه زیرساخت و حمل و نقل چیست؟

[ریچارد راجرز] این تفکر که یک معماری برای خود و به تنهایی کار کند دیگر اعتباری ندارد، امروزه همه چیز حول کار گروهی می‌چرخد. من با مهندسان سازه و محیط زیست، جامعه شناسان و افرادی از دیسیپلین‌های دیگر خیلی نزدیک و تنگاتنگ کار می‌کنم. شما به صورت یک تیم به جلو پیش می‌روید. بدون تردید مهمترین فرد در این تیم کارفرما است! تمام بناهایی که می‌توانم بگویم کارهای بهتری بودند که ما انجام داده‌ایم، به کمک چشم انداز کارفرمایی پیش رفتند که می‌فهمیده است به دنبال چه می‌گردد.

_ نقش احیا و تغییر کاربری بناهای قدیمی برای اهداف جدید در معماری چیست؟

[ریچارد راجرز] مخصوصا در کشورهایی مثل بریتانیا که ملتی  بسیار صنعتی بوده‌اند، هنر واقعی معماری تجهیز و اضافه کردن امکانات جدید به بناهای قدیمی است.

انگلستان بیشترین زمین‌هایی که در گذشته در آنها ساخت و ساز شده را در دنیا داراست! پس هیچ نکته مثبتی وجود ندارد که بخواهیم خارج از شهرها ساخت و ساز کنیم، ما به هیچ عنوان نباید به دنبال پر کردن فضاهای خالی بین شهرهایمان باشیم. این یک استراتژی و رویکرد محیط زیستی نیز هست. شما می‌توانید از ماشین استفاده نکنید و با دوچرخه، پیاده و یا اتوبوس بروید، در حالیکه اگر شما در حومه‌های پت و پهن شهری زندگی کنید، آلودگی بسیار زیادی ایجاد می‌کنید.

شهرها همچنین مکان‌های ملاقات بسیار عالی برای مردم هستند، چیزی که از زمان شکل‌گیری اولین شهرها در بین النهرین در بنیان ایده "شهر" بوده‌است. شهروندان همدیگر را می‌دیدند تا با یکدیگر غلات و گوشت تبادل کنند و به گفتگو و اندیشه بپردازند. از این منظر، ایده اصلی شهر برای نزدیک به شش هزار سال بدون تغییر مانده‌است، درنتیجه احیا کردن بناها کمک می‌کند که بخش‌های بیشتری از شهر به چنین هدفی برسند.

_ ارتباط بین سیاست‌های دولت و معماری چیست؟

[ریچارد راجرز] من در این زمینه با دولت همکاری‌های نزدیکی داشته‌ام. دولت بریتانیا اخیرا قوانین برنامه ریزی شهری را که از سال 1945 وضع شده اند بازنگری اساسی کرده‌است. آنها پیشنهاد کرده‌اند تا 1500 صفحه قوانین را به 50 صفحه کاهش دهند. من فکر می‌کنم هدف آنها قابل پرسش است، ولی من متوجه می‌شوم که آنها تلاش می‌کنند که چه کاری انجام دهند. قوانین اثرات محسوسی داشته‌اند... اگر شما لندن را در نظر بگیرید که متراکم‌تر و پرجمعیت‌تر شده‌است... کن لیوینگ‌استون می‌گوید که نه در زمین‌های روستایی و نه در فضاهای باز خارج از مرز ساخته شده کنونی لندن، هیچ ساخت و سازی انجام نخواهد شد. در طول پانزده سال، به جمعیت این شهر در حدود یک میلیون نفر اضافه شده‌است که همگی در همین زمینه و فضا زندگی می‌کنند. این شهر را به مراتب امن‌تر می‌کند چرا که چشم‌های ناظر بر خیابان یکی از حیاتی‌ترین بخش‌های تامین امنیت هستند.

_ چالش‌ها و فرصت‌های کلیدی که پیش روی آموزش معماری است چیستند؟

[پروفسور محسن مصطفوی] به‌نظرم یکی از مهمترین چالش‌ها این است که معماری را به غیر معماران و مردم بیشتر مرتبط کنیم. این کار بسیار سختی است، از آنجا که ما در محیطی زندگی می‌کنیم که ارزش معماری کاسته شده‌است. این مساله به همان اندازه که یک پرسش آموزشی است، یک پرسش فرهنگی نیز هست. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که بیشتر دانش‌آموزانی که در دبیرستان تحصیل می‌کنند هیچ آشنایی و برخوردی با مساله معماری ندارند. در بخشی قسمت‌های جهان، هنوز کلاس‌های آموزش هنر دارند ولی اینها بخش کوچکی از تاریخ معماری را پوشش می‌دهند، و بسیار کمتر در مورد ساختار شهرهایمان صحبت می‌کنند.

...چالش ما به‌سادگی تنها آموزش بهترین و روشن‌ترین افراد در رشته معماری نیست. علاوه بر آن ما مجبوریم تا درباره اهمیت معماری، اهمیت دیزاین، اهمیت زیبایی و... بیرون از جامعه معماری بحث و گفتگو کنیم. با افزایش چنین حس قدردانی از معماری است که می‌توانیم ارزش بالاتری برای معماری و معماران ایجاد کنیم.

ما همچنین در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که مسئولیت داریم تا طراحی کنیم و توضیح دهیم که چه چیزی در معماری، معاصر است. این تنها به این معنی نیست که بدانیم چه کاری را چگونه انجام دهیم، بلکه درباره دنیای پیرامون خود حساس باشیم. این یک چالش بسیار جدی برای نسل بعدی است که به کار معماری می‌پردازد، که دیسیپلین و سبکی از کار معماری را توسعه دهند که در رویکرد خود به واقع معاصر باشد. این به نظر ساده می‌رسد، ولی باور کنید کار بسیار بزرگی است.

_ ربع قرن آینده برای معماری چه ارمغان می‌آورد؟

[مارتا تورن] من نمی‌توانم به شما بگویم که معماری چه خواهد کرد، ولی می‌توانم بگویم که امیدوارم چه بکند. من گمان می‌کنم مهمترین مساله‌ای که جهان امروزی با آن روبرو خواهد شد نیازهای اجتماعی گسترده‌ای است که بخش زیادی از جمعیت جهان با آن روبرو خواهد شد. معماری یک چالش بسیار بزرگ و یک فرصت بسیار بزرگ پیش‌روی خود دارد تا برای 90 درصد باقی مردم طراحی کند! نه برای 10 یا 20 درصدی که ممکن است مستقیما از معماری بهره بگیرند، همان‌گونه که در حال حاضر بهره‌مند می‌شوند... بلکه برای جمعیت بیشتری از انسان‌ها که احتیاج زیادی به خانه، مدرسه و سایر چیزها دارند.

این ممکن است به این معنی باشد که ما دیگر به روش مرسومی که عادت داشتیم، ساخت و ساز نکنیم. ما ممکن است معماری را با تعهد بیشتری در قبال مردم ببینیم. من به معمارانی چون شیگروبن از ژاپن فکر می‌کنم و کارهایی که او برای کمک به فجایع طبیعی انجام داده‌است. این حوزه‌ای است که برای معماران امکان زیادی برای انجام کارهای ارزشمند وجود دارد. شما چگونه از بازماندگان فاجعه مراقبت می‌کنید و برای آنها سرپناه، حریم خصوصی و گونه‌ای کمک فراهم می‌کنید؟ شما چگونه مردم را از ویرانی دور می‌کنید و از مزمن شدن ناراحتی‌ها جلوگیری می‌کنید؟ این‌گونه مسائل چیزهایی است که معماران می‌توانند تاثیرات چشمگیری داشته باشند.

وقتی سوال به مساله نحوه استفاده از منابع می‌رسد، ما متوجه می‌شویم که بسیاری از ضایعات جامد جهان از ساختمان‌ها تولید می‌شود. این بخش دیگری است که امیدوارم معماران به آن توجه کنند و ببینند چه می‌شود کرد. چگونه با ساختمان‌هایی که پیر می‌شوند برخورد می‌کنید؟ با زمین‌هایی که از نخاله‌های ساختمانی انباشته شده‌اند چه می‌کنید؟

[ریچارد راجرز] مصالح کوچک‌تر، سبک‌تر و قوی‌تر می‌شوند. شما می‌توانیدکارهای بیشتری با مواد کمتری انجام دهید. من همچنین امیدوارم ما آگاهی بیشتری درباره مسئولیتمان به عنوان یک شهروند پیدا کنیم. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که می‌توانیم از پیرامون جهان اطلاعات کسب کنیم، اطلاعاتی که به ما این امکان را می‌دهد که نسبت به چیزها نگاه نقادانه داشته باشیم.

همچنین اتفاقات و انفجارات بزرگی در اطراف دنیا در جریان است. بار اولی که من به پکن رفتم حدود 15 سال پیش بود، این شهر 9 میلیون جمعیت و 7 میلیون دوچرخه داشت. 10 سال بعد دوباره به آنجا سفر کردم، و این‌بار شهر در حدود 19 میلیون جمعیت داشت. پکن تنها در طول یک دهه یک نیویورک به خود اضافه کرده بود! متاسفانه این‌بار تنها 2 میلیون دوچرخه وجود داشت... آلودگی و ترافیک هم این‌بار افتضاح بود.

[پروفسور محسن مصطفوی] ما می‌توانیم تصور کنیم که تکنولوژی بیشتر از هر زمان دیگری حضور خواهد داشت، ولی چگونگی استفاده از تکنولوژی مهم است. اگر امروز کامپیوترها را وسیله‌ای برای نقشه‌کشی، خیال‌پردازی و غیره می‌دانیم...آنها در آینده کمتر به عنوان وسیله انجام چنین کارهایی استفاده می‌شوند و بیشتر به عنوان کاتالیزورهایی برای تخیل و تصور خواهند بود. ما اکنون به معماری به عنوان زیبا کننده بناها نگاه می‌کنیم، اما این مساله به کنار خواهد رفت و مساله این خواهد شد که چگونه می‌توانیم دیسیپلین معماری را توسعه دهیم و به پیش بریم.

گمان می‌کنم اینکه ما به محیط شهری فکر کنیم چیزی حیاتی خواهد بود، اینکه چگونه با مردم ارتباط برقرار می‌کنیم، با مکان‌هایی که در آنها زندگی می‌کنیم و با مکان‌هایی که کار می‌کنیم. در 20 سال گذشته ما تغییرات زیادی در الگوهای زندگی و کار دیده‌ایم و این تغییرات ادامه خواهند داشت.

ما همچنین باید این مسائل را در زمینه پارادایم‌های جدیدی که با آن روبرو می‌شویم درنظر بگیریم، این بدان معنی است که ما باید هوشیار باشیم. ساختمان‌های آینده باید این نکته را درنظر بگیرند که مصرف انرژی را کم کنند، در نتیجه بناها خودشان باید پایدار باشند و همینطور عمل‌کرد و رفتار ما در قبال شهر. ما باید بیشتر از گذشته کاردان و زیرک باشیم، اما نه به قیمت از دست دادن زیبایی و خلق فضاها و تجربه‌های دلپذیر. ما نباید به کاهش مصرف انرژی فقط از نگاه علمی توجه کنیم، بلکه بیشتر باید با رویکردی خلاقانه با آن برخورد کنیم.

ما همچنین درباره روابطمان با دیگران باید به‌گونه‌ای متفاوت بیندیشیم. یک مثال افزایش تفاوت بین ثروتمند و فقیر است که منجر به ایجاد اجتماعات بسته‌تر و محافظت شده‌تر شده‌است. در مکان‌هایی شبیه دوبی و جاهای دیگر... فقیرها از دید پنهان شده‌اند. خوشبختانه ما در برابر چنین نگاهی مقاومت خواهیم کرد و به شهرهایی با اجتماعات بیشتر و متنوع‌تر فکر خواهیم کرد... تعامل و مشارکت بیشتر مردم با پس‌زمینه‌های متفاوت. من امیدوارم که ما واقعا شهر را به عنوان مکانی خواهیم دید که در آن فعالیت‌های دموکراتیک تقویت می‌شود. البته شما می‌توانید بحث کنید که بسیاری از شهرهای جدید روابط دموکراتیک را تقویت نمی‌کنند.

چالش این است که ما چگونه درباره شهر فکر می‌کنیم و چگونه می‌توانیم مردم را در کنار یکدیگر قرار دهیم تا دموکراسی را تقویت کنیم. یک از اجزای چنین مساله‌ای، نقش زیرساخت‌ها است، چگونگی تدارک خدمات، برای مثال جابجایی، حمل و نقل، دسترسی و توانمند کردن مردم در حرکت به اطراف. بسیاری از شهرها در حال طراحی شدن هستند با حومه‌هایی دور افتاده و دسترسی‌های دشوار که در واقعیت منجر به ایجاد نوعی گتو خواهد شد.

امیدوارم که ما دربرابر این‌ها مقاومت کنیم و محیطهایی به مراتب تعاملی‌تر و مشارکتی‌تر خلق کنیم، اما شواهد بسیار زیادی وجود دارد که چیزها خلاف این در حال اتفاق افتادن هستند... اما من به امیدوار بودن ادامه می‌دهم.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63 

 
1398,06,11
نقش معماری در داستان زندگی انسان _ قسمت اول

 

گفتگوی ویکاس شاه (Vikas Shah MBE)

با مارتا تورن (Martha Thorne) مدیر اجرایی جایزه پریتزکر،

ریچارد راجرز(Richard Rogers) معمار،

و محسن مصطفوی (Mohsen Mostafavi) رئیس دانشکده دیزاین هاروارد و مدرس دیزاین.

 

ترجمه: علی حیدری، دفتر معماری شصت و سه

____________________________________________

 

در این گفتگو ما درباره ماهیت معماری، ارتباط آن با فرهنگ و موضوعاتی از قبیل ماهیت شهرها، چگونگی تاثیر بناها بر زندگی‌مان و آینده معماری بحث می‌کنیم.

انسانیت از طریق زبان، هنر، دانش و معماری، طنینی جاویدان در طول تاریخ به‌جا می‌گذارد. این طنین‌ها، تنها و به سادگی در نگاه به گذشته نیست که دیده می‌شوند، بلکه آنها پایه و ساختار زمان حال ما را شکل می‌دهند و فراتر از آن تمدن ما را در هر زمانی تعیین و تعریف می‌کنند، و وجود ما به عنوان انسان را اثبات می‌کنند. این اثبات و توجیه بودن برای ما انسان‌ها ضروری است. انسانیت در یک نبرد تقریبا همیشگی برای هستی و بودن، زندگی می‌کند. ما فناپذیریم، اما آرزو می‌کنیم که جاودان باشیم، و فرهنگ کلید پیروزی ما در این نبرد است. فرهنگ برای ما این امکان را ایجاد می‌کند که هستی خودمان را به خویش به‌گونه‌ای ثابت کنیم که فقط در زمان حال زندگی نمی‌کنیم، بلکه به نوعی همیشگی و جاودان هستیم.

در کتاب "فلسفه برای معماران"، برانکو میتروفی اشاره می‌کند که، "...افلاطون معتقد بود که ماده‌ها و چیزهای فناپذیر نمی‌توانند "واقعی" نامیده شوند، از آنجا که چیزی که واقعی است، نمی‌تواند موقتی باشد..." او مطلب را با بیان داستانی اینگونه ادامه می‌دهد که: "...افلاطون گروهی از مردم را توصیف می‌کند که در غاری از کودکی زنجیر شده‌اند. نور از پشت سر آنها می‌تابد و آنها نمی‌توانند چیزی را به وضوح و مستقیم ببینند. تمام چیزی که آنها می‌بینند، سایه‌هایی است که بر دیوار غار می‌افتند. آنها جمع شدن سایه‌ها و یا در پی هم رفتن سایه‌ها را می‌بینند و می‌آموزند، و می‌دانند چه صدای مشخصی با کدام سایه می‌آید. آنها گمان می‌کنند که این صداها متعلق به سایه‌ها هستند، و تصور می‌کنند که سایه‌ها واقعی هستند." میتروفی ادعا می‌کند که با توجه به افلاطون، "..."چیزهای" دنیای ما بازتاب یا سایه‌های ایده‌ها و فرم‌های ازلی و ابدی هستند که در زمان و یا فضا وجود ندارند، بلکه در جهانی خارج از آن قرار دارند..."

فرهنگ در زمان حال به صورت مجموعه ساختارهای شناوری درک می‌شود که تجربه ما از زندگی را تعریف می‌کنند، اما در حقیقت این ساختارها به گذشته متصل هستند. ما ممکن است که از زبان برای برقراری ارتباط و از دانش برای تبادل استفاده کنیم، اما تنها زمانی که به داستان زبان، و به پیکره و ریشه‌های دانش نگاه می‌کنیم می‌توانیم آن‌ها را در جایگاه و زمینه خود درک کنیم و متوجه نقش آن‌ها در ساخت فرهنگ شویم.

در گذر زمان، معماری با سماجت، به عنوان یکی از مهمترین بازتاب‌های فرهنگ حضور داشته‌است. زمانی که به معماری هر دوره‌ای نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که هر بنایی بازتاب داستان زمان خودش است و چگونه این بازتاب فرهنگ آرزو داشته‌است که خود را به آیندگان نشان دهد.

_ هدف اساسی و مقصود اصلی معماری چیست؟

[مارتا تورن] این یک سوال ساده و در عین حال پیچیده است. وجود معماری برای ساختن محیط فیزیکی است که مردم بتوانند در آن زندگی کنند. به وضوح این پاسخی بسیار ساده است. اما اگر عمیق‌تر نگاه کنیم، متوجه پیچیدگی‌ها می‌شویم. محیط ساخته پیرامون ما چیست؟ چه چیزهایی کیفیت زندگی را می‌سازند؟ چگونه معماران تشخیص می‌دهند که آیا چیزی مثبت، مفید و به‌دردبخور، و یا مرتبط برای فرد، افراد و یا گروه‌ها است؟

[ریچارد راجرز] معماری به جامعه خدمت می‌کند و کیفیت زندگی را بهبود می‌دهد. بروز فیزیکی و مادی خواسته‌ها و آرزوهای جامعه برای متمدن بودن است! ...حوزه عمومی مشخص‌ترین مکان برای بروز چنین چیزی است، همانطور که هنر و علم بخشی از حوزه عمومی را شکل می‌دهند، بناها نیز بخش دیگری از آن هستند. از آنجا که معماری در جامعه بسیار اهمیت دارد، منطقی به‌نظر می‌رسد که اگر کسی به دنبال نگهداری سازه بنایی است به دنبال کمک گرفتن از متخصصی باشد که ‌بداند چه می‌کند.

[پروفسور محسن مصطفوی] معماری باید چندین حوزه را پوشش دهد. یکی از آنها خود معماری است. بسیاری از مردم تا حدودی به استقلال معماری به عنوان یک دیسیپلین دانش باور دارند، به این معنی که بخشی از مقصود معماری، ایجاد اشکال جدیدی از دانش است که به پیشرفت و توسعه خود دیسیپلین معماری منجر می‌شود. از طرفی، در نگاهی کلی‌تر، این از کارایی و عملکرد معماری و مسئولیتش برای تعامل با (در برابر) جامعه جدا نیست. به طور خلاصه، برای معماری ابعاد هدفمندی وجود داردکه ایده‌های نمادین برای زندگی و به طور وسیع‌تری خدمت به نوع انسان فراهم می‌کند.

هر دوی این نگاه‌ها به معماری وجود دارد، یکی که هدف را کنار می‌گذارد و دیگری که آن را کاملا در بعدی هدفمند دنبال می‌کند. من فکر می‌کنم همزمانی این دو نگاه است که کلید است.

_ معماری تا چه اندازه هنر است و تا چه اندازه علم؟

[مارتا تورن] معماری هم هنر است و هم علم. من حتی آن را یک قدم جلوتر می‌برم و می‌گویم که معماری یک سنگ قیمتی چند وجهی است که فقط هنر یا علم نیست... بلکه فراتر از آن است. معماری، دیسیپلینی است که با روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، سیاست و بسیاری حوزه‌های دیگر در ارتباط است.

معماری از طرفی به عنوان هنر در نظر گرفته‌می‌شود و بر همین پایه آموخته و بررسی می‌شود. این کمی عجیب به‌نظر می‌رسد، از این جنبه که معماری به واقع آفرینش فردی یا گروهی برای تحقیق، تفکر یا زیبایی نیست، بلکه هدفی برای پاسخ به مجموعه‌ای از نیازمندی‌ها دارد. این موضوع معماری را در قلمرویی فراتر از هنر و در حوزه‌ای مرتبط با هستی انسان قرار می‌دهد.

[ریچارد راجرز] باید هر دوی آنها باشد. کابوس معمارها این است که یک صفحه سفید کاغذ داشته باشند... ما نویسنده یا هنرمند انتزاعی نیستیم... ما ترکیب عجیبی از هردو هستیم. معماری در واقع استفاده از تخیل در فرم، به مقیاس درآوردن، نظم بخشیدن، و ریتم بخشیدن به قضا است.

_ معماری چگونه به حوزه‌های فرهنگی دیگر (کلیت فرهنگ) مرتبط می‌شود؟

[مارتا تورن] بدون تردیدمعماری بخشی از فرهنگ است، آن را مادر همه هنرها نامیده‌اند! به یقین بخشی از این‌که ما خودمان و دنیا را چگونه می‌بینیم به آن بستگی دارد. جنبه منحصر به‌ فرد معماری این است که می‌تواند در تجسم فیزیکی بناها، برای صدها سال باقی بماند.

معماری توسط مردم به وجود می‌آید! موفق‌ترین معماری‌ها فراتر از تنها یک سرپناه یا چاردیواری برای زندگی می‌روند... وقتی ما در طول تاریخ به گذشته نگاه می‌کنیم، مهمترین معماری‌ها، بناها یا محیط‌هایی هستند که در زمینه‌های مختلف به مراتب اثرگذاری بیشتری داشته‌اند. این اثرگذاری‌ها ممکن است نوآوری در ساخت باشد، یا بنایی باشد که دیسیپلین معماری را به پیش برده‌است و ما را واداشته‌است تا درباره محیط پیرامونمان از زوایای دیگر فکر کنیم، یا فقط بناهای فوق‌العاده زیبایی که در ارتباط با خانه، فعالیت‌ها و یا زندیگی‌مان، روح انسان‌ها را به پرواز درآورده‌اند.

[پروفسور محسن مصطفوی] بسیاری از دفاتر معماری در پی مرتیط کردن دیسیپلین معماری با مسائل معاصر هستند. ایده یا کانسپت معاصر، ایده‌ای است که کاملا بر سنت‌های معاصر، ایده‌ها و عملکردهای معاصر دلالت می‌کند. درنتیجه برای معماری جنبه‌ای نمادین وجود دارد که آن را به سمت بروز این مضامین (سنت‌های معاصر) هدایت می‌کند. درنتیجه، به عنوان یک عمل هنری، یا به عنوان یک محصول فرهنگی، به وضوح بروز فضاهایی است که در آن‌ها کارها و زندگی‌ها اتفاق می‌افتد، نمونه‌ای از زندگی معاصر.

اگر معماری در این پروژه معاصر بودن همکاری نکند، شاید کسی اینگونه استدلال کند که پا به پای زمان حرکت نکرده‌است. آیا هر اثر معماری چنین مسولیتی را می‌پذیرد؟ خوب... این چیزی است که می‌توان درباره آن بحث کرد. اگرچه برای من چنین مسئولیتی جای هیچ پرسشی ندارد.

هرزمانی که شما در پروژه‌ای شرکت کنید که شامل افراد، گروه‌ها و مشارکت کنندگان مختلفی است، مثل گروهی که با هم به اجرای جاز مشغولند، هر نوازنده‌ای خود را با مایه اصلی، تنالیته، صدا و تجربه جمع هماهنگ می‌کند. از این نگاه، معماری به عنوان یک محصول فرهنگی این مسئولیت را دارد که فرزند زمان باشد، بلکه زمان را نمایندگی کند و آن‌را بیان کند... وسیله‌ای باشد که از طریق آن تغییرات اتفاق می‌افتد...

ما باید به مسئولیت‌هایی که در قبال معماری به عنوان چارچوبی برای اقدام‌های اجتماعی داریم، آگاه باشیم. از این منظر، یک بده‌بستان، یک ارتباط و اتصال بین اینکه شما چگونه تحت تاثیر شرایط و محیط قرار می‌گیرید و اینکه چگونه شرایط و محیط را تحت تاثیر قرار می‌دهید وجود دارد.

_ شما فکر می‌کنید چه چیزی یک معماری خوب را می‌سازد؟

[مارتا تورن] من به یاد کلمات رنزو پیانو می‌افتم. برای من خیلی جذاب است که در مورد معماری و بناها با او بحث و گفتگو کنم، او شخص سخنور و متفکری است. ما با هم تبادل نظر می‌کردیم که بناها باید کارکردی باشند، و بروزی از زمانه خود و تنها به دنبال تکرار گذشته و یا نمایش نوستالژی نباشند... ما در مورد این واقعیت بحث کردیم که بناها باید به خوبی ساخته شوند- یک بنا باید به عملکردهای متعدد و آدم‌های متفاوت از طریق روش‌های کاملا مشخص خدمات بدهد. رنزو پیانو همیشه می‌گوید، "...علاوه بر آن، یک کیفیت جادویی هم باید داشته باشد..."

چنین چیزهایی یک معماری خوب را از یک ساختمان قدیمی متمایز می‌کند. معماری خوب مقصودی دارد. بر آدم‌هایی که از آن استفاده می‌کنند و یا در آن زندگی می‌کنند اثر می‌گذارد... به‌گونه‌ای روح انسان را تسخیر می‌کند. متوجه این موضوع هستم که این کلمات به‌نظر آرمانی هستند، اما معماری واقعا خوب توانایی این را دارد که به آدم‌ها به‌گونه‌ای ژرف متصل شود. چنین کیفیتی چیزی نیست که بتوان با اصطلاحات علمی رمزگشایی کرد و یا اندازه گرفت، اما چیزی است که همه ما وقتی که یک بنای با کیفیت را تجربه می‌کنیم و یا فضایی که فراتر از عملکردی بودن صرف می‌رود و به‌گونه‌ای خیلی خاص است را می‌بینیم، متوجه آن می‌شویم.

برای اینکه مثالی بزنم، زمانی که من وارد موزه نینگبو شدم که اخیرا معمار آن ونگ شو موفق به دریافت جایزه پریتزکر شده‌است، این بنا خیلی عظیم است. از جهاتی بنایی یادمانی است. اما زمانی که شما وارد بنا می‌شوید، متوجه می‌شوید که این بنا برای افرادی که از آن بازدید می‌کنند و در آن کار می‌کنند ساخته شده‌است. هیچگاه احساس کوچکی نمی‌کنید... زمانی که وارد می‌شوید احساس می‌کنید که حواس معمار به شما بوده‌است و مراقب شما بوده‌است. این یک کیفیت جادویی است که به سختی می‌توان با کلمات بیان کرد، اما بی‌تردید جایی درون بنا وجود دارد.

[ریچارد راجرز] این یک سوال بسیار سخت است و پاسخ به آن باید همه جوانب متعدد معماری از جمله ریتم، عملکرد، زیبایی شناسی و بیشتر از آن را در نظر بگیرد. از جهتی می‌تواند چیزی کاملا ساده باشد... حتی یک کلبه چوبی در باغ شما.

_ چه دوره‌هایی در معماری قابل توجه‌ترین بوده‌اند ؟

[ریچارد راجرز] هر دوره موفق تاریخی برای زمان خودش نو و مدرن بوده‌است، پس متوجه می‌شویم که تغییر، روندی ادامه دار است. تغییرات بزرگ به عنوان "معماری دوران مدرن" تنها به‌دلیل طرز نگاه و یا دید مدرن نبود که از امپرسیونیسم به مدرنیسم تغییر کرد، بلکه بخاطر تکنولوژی جدید هم بود. در زمینه‌های مختلفی همه چیز تغییر کرد و به پایین ریخت و سبک شد، از دوره‌های جالب باروک و روکوکو به سمت دوره تصویری "اقتصادی"‌تر.

هر دوره‌ای گمان می‌کند که در حال انسانی‌تر کردن محیط است. اگر بخواهم بگویم که بزرگترین تغییر در دوران کاری بیش از پنجاه سال من به عنوان معمار چه بوده‌است، به برخورد پایدار با محیط زیست اشاره می‌کنم. تغییرات بسیار بزرگی در معماری ایجاد کرده‌است، کافی نیست، اما اثر گذار است.

اگر ما در تاریخ به عقب، به آغاز دوره مدرن برگردیم، تغییر بزرگ به شکل سازه‌های فولادی، آسانسور و تلفن در شیکاگو ظاهر شد. شما بدون این دو نوآوری نمی‌توانستید بناهای بلند مرتبه بسازید.

_ معماری چگونه از سیاست، اقتصاد و فضای جامعه تاثیر می‌گیرد؟

[مارتا تورن] قطعا بین مسائل کلان‌تر جامعه و یا شرایطی که ما در آن هستیم و معماری ارتباطی وجود دارد. این گاهی مرا نگران می‌کند. در سال‌های اخیر از معماری برای ساختن روایت‌هایی که بیرون از حوزه محیط ساخته پیرامون است، استفاده‌های نادرست زیادی شده‌است. دفعات زیادی شده‌است که دیده‌ایم سیاستمداران و یا آدم‌های دیگر تلاش کرده‌اند تا یادمانی برای چیزی بسازند و یا نمایش قدرتی خلق کنند. آنها از معماری چیزی را طلب میکنند که بیرون از دایره ارزشهای واقعی معماری است. این برای من تاسف انگیز است که مردم می‌گویند: "ما قصد داریم برای این شهر و یا این کشور یک نماد جدید بسازیم". یک نماد چیزی است که از طریق تحسین عمومی و یا پذیرش عمومی شکل می‌گیرد و برمی‌خیزد و در زمان توسعه پیدا می‌کند و یا ممکن است نتیجه یک رویداد خاص و یا یک لحظه مهم تاریخی باشد. درخواست از یک معمار برای خلق نمادی برای یک شهر، و یا ایجاد یک رنسانس اقتصادی، گم کردن مقصود است. اولین هدف معماری ایجاد فضایی برای زندگی است و براورده کردن نیاز جامعه یا افراد برای فضاهای کار و زندگی. مقصود معماری ایجاد یک یادمان برای کمک به شخصی جهت انتخاب شدن و یا رسیدن به جلد مجلات نیست. اگر نمادین شدن بنا نتیجه جانبی کار باشد، مشکلی نیست؛ اما اگر ما به دنبال یادمان‌های نمادین هستیم و فکر می‌کنیم که می‌توانیم آنها را تولید کنیم، گمان می‌کنم این گم کردن هدف و به بیراهه رفتن است.

_ چه رابطه‌ای بین عملکرد یک فضا و دیزاین و زیبایی شناسی آن وجود دارد؟

[مارتا تورن] معماری شامل همه این‌ها با هم است. اگر بنایی به خوبی طراحی شده باشد، قطعا به خوبی کار می‌کند! مصالحی که استفاده شده‌اند مناسب هستند... از منظر انرژی، نور و استفاده از منابع با طبیعت کار می‌کند... فضاهایی را خلق می‌کند که به نوعی از تنها عملکردی بودن فراتر می‌روند. من گاهی اوقات می‌گویم که اگر چیزی به خوبی دیزاین و طراحی شده‌باشد، شما دیگر نیازی ندارید تا چیزی به آن اضافه کنید یا چیزی از آن کم کنید، هر کار اضافه‌ای آن کلیت را از بین می‌برد. از این منظر، عملکرد بسیار مهم است، همانظور که مابقی جنبه‌ها نیز مهم هستند و این‌ها نمی‌توانند از هم جدا شوند. من معمولا وقتی کسی بگوید "...ما ساختار و سازه را می‌سازیم، و معماری را بعدا به آن اضافه می‌کنیم..." مور مور می‌شوم.

معماری همه چیز است! باید به سازه، مصالح، هدف و مقصود، زمینه و عملکرد یک بنا توجه کند. همه این چیزها با هم است و شما نمی‌توانید به سادگی این اجزا را از هم جدا کنید.

اگر ما به کلمه "دیزاین" توجه کنیم، به طور روزافزون در بخش‌های وسیع‌تری در حال استفاده شدن است. ما امروزه در مورد "تفکر طراحی" یا "تفکر دیزاین" در بیزینس و کسب و کار، در طراحی پارچه و منسوجات و خیلی چیزهای دیگر صحبت می‌کنیم. اگر کسی از من بپرسد که دیزاین چیست، من این ادعا را مطرح می‌کنم که دیزاین اینگونه شروع می‌شود که بدانیم چه سوالی بپرسیم... چگونه یک سوال را اصلاح کنیم و به شکل جدیدی آن را مطرح کنیم. وقتی از معماری خواسته می‌شود که بنا یا فضای خاصی را طراحی کند، اولین چیزی که باید پرسیده شود این است که چه چیزی نیاز است؟ هدف و منظور چیست؟ چه کسی قرار است از آن استفاده کند؟ این ما را به سمت یک روند تفکر و بازاندیشی هدایت می‌کند تا سوالات به مراتب بیشتری بپرسیم... آیا واقعا ما یک فرودگاه نیاز داریم؟ آیا واقعا ما یک ورزشگاه نیاز داریم؟ یا شاید، این سازه و این بنا می‌تواند بیشتر از این کارایی داشته باشد! دیزاین در نقطه اول پرسیدن یک سوال است، و در مرحله بعد پیدا کردن خلاقانه بهترین پاسخ. آن پاسخ معمولا واضح‌ترین یا معمول‌ترین راه حل نیست، و ممکن است شامل جابجا کردن مرزها و متفاوت فکر کردن شود. درنتیجه، دیزاین یعنی بازتعریف یک سوال برای پیدا کردن پاسخ درست!

_ آیا معماری می‌تواند بر هویت، احساسات و حال و هوای یک مکان و مردم آن تاثیر بگذارد؟

[مارتا تورن] بدون تردید، بناها توسط مردم و جوامع پذیرفته می‌شوند و با احساسات، تمجید و یا انتقاد مردم عجین هستند! آنها بخشی از هویت مردم، شهر یا مکان هستند. گمان نمی‌کنم این چیزی باشد که یک معمار یا سازنده بتواند بر مردم تحمیل کند، این چیزی است که به طور طبیعی اتفاق می‌افتد و به این بستگی دارد که مردم چگونه یک بنا را می‌بینند و چگونه آن را می‌پذیرند، و البته این ما را به سمت بحث‌های برندینگ، تبلیغات و ارتباطات سوق می‌دهد. از این منظر، ساختمان امپایر استیت تبدیل به بخشی از تصویر و هویت نیویورک شده‌است و منبع افتخاری برای مردم شهر، و ارتباطی که با گذشته شهر دارند. در واقع می‌توانیم بگوییم بیشتر مردم به ساختمان امپایر استیت احساسات دارند و آن را تمجید می‌کنند.

مردم درباره "پدیده بیلبائو" یا "اثر بیلبائو" صحبت می‌کنند. موزه گوگنهایم بخش مهمی از شهر بیلبائو است، اما چنین اصطلاحی به‌نظر غلط است. مردم اغلب می‌گویند که موزه گوگنهایم شهر بیلبائو را زیر و رو کرد و فرانک گهری این شهر را زنده کرد و برای آن یک نماد خلق کرد. خوب... این کاملا درست نیست... بیلبائو شهری صنعتی بود که وارد قرن 21 می‌شد. همه توسعه و پیشرفت شهر حول محور صنایعی بودند که رو به افول و فروپاشی بودند. دولت محلی و رهبران شهری برنامه‌ای برای سیزده طرح عمومی متفاوت و مهم در شهر پیاده کردند. این شامل جابجا کردن بندر صنعتی از داخل بیلبائو به پایین رودخانه بود! اینها سرمایه‌گذاری‌های عظیمی بودند که بر روی کارت پستال به وضوح و روشنی موزه گوگنهایم بیلبائو قابل نمایش نیستند، اما برای تغییر شهر اساسی و زیربنایی بودند. پاکسازی رودخانه کار بسیار مهمی بود که به اندازه گوگنهایم مورد توجه قرار نگرفت... در کنار این مراکز کنفرانس، تالارهای موسیقی، سیستم حمل ونقل مترو و بسیاری دیگر هم بوده است. همه این چیزها هم به صورت قابل توجهی در باز زنده سازی و نو شدن بیلبائو مشارکت داشته‌اند.

بیلبائو بدون گوگنهایم بیلبائو نخواهد بود... اما، بیلبائو بدون مجموعه همه کارهای عمومی دیگر نیز، این شهری که امروز هست نخواهد بود.

[پروفسور محسن مصطفوی] من حتما امیدوارم که چنین باشد!

برای شما پیش نیامده که وارد اتاقی بشوید و درباره این صحبت کنید که این اتاق چقدر آرامش بخش است؟ یک فضا ممکن است آرام آرام احساسات مشخصی را به انسان القا کند و من به قدرت حسی معماری کاملا باور دارم. این قدرت‌های احساسی بسیار مهم هستند چرا که آن‌ها درباره تجربه‌های حسی ما و تجربه‌های حسی معماری ما صحبت می‌کنند. فقط درباره خوانش عقلانی و روشنفکری معماری به عنوان یک روند شناختی منطقی صحبت نمی‌کنیم، بلکه درمورد جنبه‌های حسی و احساسی فضا هم گفتگو می‌کنیم.

فضاها و بناهایی که ما از همه بیشتر دوستشان داریم، حال و هوا و حس‌هایی را در ما برمی‌انگیزند که در بیشتر مواقع نمی‌توانیم به راحتی بیانشان کنیم.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63 

 

 

1398,05,08
محافظت از میراث شهری و تغییرات فضاهای شهری در گذر زمان: نگهداری تک‌بناها یا حفظ "روح جاری در فضا"

 

مقایسه تطبیقی تغییرات شهرهای تاریخی ایران و انگلستان و جریان زندگی در آن ها، بر مبنای تئوری‌های اسپیس سینتکس و با استفاده از ابزارهای تحلیلی آن؛

دکتر کیوان کریمی، استاد دانشگاه UCL

Urban Conservation and Spatial Transformation: Preserving the Fragments or Maintaining the 'Spatial Spirit'; Keyvan Karimi; The Bartlette School of Graduate Studies, University College London

 

ترجمه: دفتر معماری شصت و سه

__________________________________

 

روشن است که در دوران قرون وسطی و تا قبل از دوران صنعتی شدن، چه در شهرهای مسیحی غربی و چه در شهرهای اسلامی شرقی، نظام فضایی شهری مشخصی برای مدت زمان قابل توجه طولانی شکل گرفته و حفاظت شده بود. از این زمان به بعد، شهرها شاهد توسعه و تغییرات جدیدی بودند، متفاوت در اندازه، مقیاس، شدت و سرعت این تغییرات. تغییرات بزرگ مقیاسِ شهرهای تاریخی در اثر مدرنیزاسیون، به خصوص از نیمه دوم قرن بیستم، باعث بروز نگرانی در حفظ و نگهداری شهرهای تاریخی شد.

در ادامه با کمک روش‌ها و تئوری‌های اسپیس سینتکس به بررسی ساختار فضایی شهرهای تاریخی و تغییرات این ساختار برای تبدیل شدن به هسته شهر مدرن امروزی در شهرهای ایران و انگلستان می‌پردازیم. در اینجا به روش‌های استفاده شده برای این تحلیل‌ها اشاره نمی‌کنیم و تنها نتایج به‌دست آمده را بیان می‌کنیم.

روند تغییرات در شهرها از قرن هجدهم به بعد به‌طور چشمگیری عوض شده‌است. برخلاف تغییرات و اصلاحات سنتی که آهسته، تدریجی و تطبیق‌پذیر بودند، تغییرات عصر مدرن، سریع، بزرگ مقیاس و ویرانگر بوده‌اند. در نتیجه تغییرات وسیع شهری به سرعت مساله حفظ میراث شهری را تبدیل به مساله‌ای حساس کرد. اگرچه کلیت حفظ میراث شهری به‌طور گسترده‌ای پذیرفته شده ولی راه و روشها و تفسیرهای آن بسیار متنوع و متفاوت است.

درباره حفظ بناهای ارزشمند و یادمان‌های فاخر هنری و تاریخی، اختلاف نظر چندانی وجود ندارد. مساله اصلی بر سر حفظ شهر به عنوان یک کل است؛ تضاد اصلی این مساله بین تعریف شهر به عنوان بستر زندگی معاصر و شهر به عنوان نقطه اتصال با گذشته است. این تضاد، تنوع رویکردها به این مساله را ایجاد می‌کند، از تغییرات بنیادی در شهرهای تاریخی تا نگهداری و حفاظت کامل و بدون مداخله.

 

مراکز تاریخی شهرهای امروز انگلستان:

از آنجا که شهرهای تاریخی انگلستان به طور کامل تبدیل به مراکز صنعتی نشدند، در نتیجه رشد جمعیت ناگهانی نداشته‌اند. از زاویه توسعه فیزیکی نیز، شهرهای تاریخی به واسطه گسترش آرام شبکه خیابان‌های شهری، توسعه تدریجی پیرامون دیوارهای مرکزی داشته‌اند. در نتیجه، مراکز تاریخی این شهرها همچنان مرکز زندگی شهری مدرن و نقطه تجمع فعالیت‌های شهری هستند. این نکته هم قابل مشاهده است که بخش‌های مهم میراث شهری در دل بخش تاریخی و غیر تاریخی شهر حفظ شده‌اند و آنها را تبدیل به فضاهای تجاری و اجتماعی زنده‌ای برای اهالی شهر و بازدیدکنندگان کرده‌اند.

در دهه ۶۰ دسترسی سواره یکی از معضلات مهم مراکز تاریخی شد. اولین گزینه‌ها "کنار گذرها" و "کمربندی‌ها" برای کنار آمدن با ترافیک سنگین بود. امروزه دسترسی معمول برای مراکز تاریخی شهرهای انگلیس یک مسیر دایره‌ای به دور هسته تاریخی است که به کمک مسیرهای اصلی دیگری با بقیه شهر در ارتباط است و در نقاطی هم به داخل هسته تاریخی نفوذ می‌کند.

در سه دهه گذشته پیاده‌محور کردن هسته‌های تاریخی متداول شده است، زیرا متوجه شده‌اند که خیابان‌های تاریخی نه تنها مراکزی برای خرید هستند بلکه نقطه تجمع اصلی برای زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم شهر به حساب می‌آیند.

در کنار موفقیت شهرهای تاریخی در نگه‌داشتن موقعیت خود به عنوان نقطه تجمع فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهر، این هسته‌ها با مشکلاتی هم روبرو بوده‌اند.  مهمترین مساله نبودن تعادل بین جمعیت ساکن در این مراکز تاریخی و جمعیت استفاده کننده از آنهاست. شهرهای تاریخی سیستم‌های شهری بسته‌ای بودند که مردم در مرکز و خارج از مرکز آنها زندگی، کار و تعامل می‌کردند. اما مراکز تاریخی امروز بیشتر برای کار و تعامل هستند و کمتر در آن زندگی می‌کنند. بسیاری از بناهای عمومی مثل کلیساها، کارکرد اصلی خود را از دست داده‌اند و تنها تبدیل به اثری تاریخی در دل شهر شده

 

مراکز تاریخی شهرهای امروز ایران:

روند مدرن‌سازی فیزیکی شهرهای ایران از اوایل قرن بیستم با برنامه گسترده خیابان‌سازی در بافت قدیمی شهرهای قدیمی آغاز شد. البته این برنامه‌ها فراتر از نماهای خیابان‌های جدید نرفتند و وارد بافت قدیمی نشدند. بافت سنتی شهرهای قدیمی تقریبا از کار افتادند بدون آنکه با ساختار مدرن سازگار شوند. کوچه‌‌پس‌کوچه‌های پیچ در پیچ و فشرده و گذرهای پیاده بافت قدیم شهرها که به اندازه کافی خوش شانس بودند که به‌وسیله راه‌های جدید تخریب نشوند، دست نخورده در همسایگی خیابان‌های پهن و وسیع نو باقی ماندند. در عوض تمامی تلاش‌ها بر روی توسعه‌های جدید خارج از بافت قدیمی متمرکز شد. با همه پتانسیلی که شهر قدیمی به عنوان هسته اولیه زندگی شهری داشت، از همان ابتدا عرصه را به شهر جدید و مدرنیزاسیون واگذار کرد، اثری که با گسترش بیشتر شهر عمیق‌تر هم شد.

بیشتر بناهای شاخص تاریخی در درون بافت قدیمی قرار دارند. اگرچه بسیاری از این بناها از لحاظ فیزیکی حفظ و مرمت شده‌اند، ولی بیشتر آنها نقش اجتماعی، کارکردی و فضایی خود را از دست داده‌اند.

بافت قدیمی تبدیل به مکانی نامطلوب برای زندگی شده‌است، نه تنها برای نسل جدید که گمان می‌کنند زندگی در بافت قدیمی از مد افتاده‌است، بلکه برای ساکنان قدیم آن که هنوز عاشق آن هستند ولی نمی‌توانند با معضلات و مشکلات پیش‌آمده کنار بیایند. زمانی که ساکنان اصلی بافت قدیم، آن را ترک می‌کنند، ساکنان غیر بومی و معمولا مهاجران فقیر جای آنها را می‌گیرند. این جایگزینی اثرات منفی مثل فقر، جرم و ناهمگونی اجتماعی ایجاد می‌کند که خود شرایط سکونت را برای ساکنان قدیمی دشوارتر می‌کند. سرمایه‌گذاران خصوصی از آنجا که عناصر سودآوری وجود ندارد، انگیزه سرمایه‌گذاری در هسته‌های قدیمی ندارند، حتی تزریق پول توسط دولت نیز تاثیر کمی بر شرایط پیچیده مراکز قدیمی دارد.

در طرح‌های جامع شهری که در دهه ۱۹۶۰ تدوین شدند به بسیاری از بافت‌های قدیمی شهرها بی‌توجهی شد و این مراکز تاریخی رها شده و توسعه شهرها در بخش‌های دیگری از شهر به پیش رفتند. هرچند بعد از چندی توجه ویژه به مراکز قدیمی تبدیل به مساله مهمی شد، اما سرنوشت بافت‌های تاریخی بسیاری از شهرهای قدیمی ایران همراه با افول اجتماعی، اقتصادی و مخصوصا فضایی بوده‌است.

 

شهرهای ارگانیک، ایده‌ اصلی شهرهای قدیمی ایران و انگلستان:

مشابه بسیاری از شهرهای قدیمی دنیا، شهرهای تاریخی ایران و انگلستان ساختاری ارگانیک دارند؛ یک الگوی شهری از پیش تعیین نشده و برنامه‌ریزی نشده. تضاد جالب شهرهای ارگانیک در بی‌نظمی و بی‌قاعدگی هندسی خیابان‌بندی (شبکه‌بندی) آن و هماهنگی و تعادل الگوهای فضایی و اجتماعی-اقتصادی آن است. چگونه ساختار به‌وضوح بی‌قاعده شهرهای ارگانیک چنان تعادلی به‌وجود می‌آورد که باید اعتراف کنیم در بسیاری از توسعه‌های شهری جدید وجود ندارد؟ پاسخ این است که در حقیقت در شهرهای ارگانیک، نظم و قاعده وجود دارد، ولی این طبیعت این نظم با طبیعت یک نظم غیر پیچیده هندسی متفاوت است.

نکته دیگری که به درک ساختار ارگانیک شهرها کمک می‌کند، شناخت ارتباط بین جزء و کل است. تحلیل‌های اسپیس سینتکس نشان می‌دهد که در ساختارهای ارگانیک سطوح متفاوتی از ارتباط بین اجزاء شهر و کلیت شهر وجود دارد. در مرکز، جایی که بیشترین و عمیق‌ترین تعامل‌ها بین افراد داخل شهر با یکدیگر و با افرادی که از بیرون شهر می‌آیند انجام می‌شود، در جایی مثل بازار یا "های استریت"، این رابطه جزء و کل قوی‌تر است. این نشان دهنده آن است که چگونه ساختار فضایی در پاسخ به فعالیت‌های جامعه شهری شکل گرفته‌است.

هم‌پیوندی جز/کل در مناطق بزرگترِ اطرافِ هسته مرکزی کمتر از خود هسته مرکزی است، ولی همچنان بیشتر از بخش‌های مسکونی است که معمولا بیرون از مرکز قرار گرفته‌اند. این نشان دهنده آن است که شهرهای ارگانیک خوانایی جزء به کل در مناطقی که حضور مردم داخل شهر و بیرون شهر در آنها بیشتر است را افزایش حداکثری می‌داده‌اند، اما در جاهایی که به این خوانایی نیازی نیست و یا حتی آزار دهنده است، این همبستگی جز/ کل کاهش می‌یابد.

یک تحلیل مهم درباره شهرهای ارگانیک، مطالعه رابطه بین "عناصر شهری" و ساختار فضایی شهر است. عناصر شهری، فضاها یا بناهای مهم شهر هستند که فعالیت‌های اصلی شهر در آنها روی می‌دهد. هرچند این عناصر ماهیتی فضایی دارند، ولی به‌طور قدرتمندی با جنبه‌های عملکردی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه پیوند دارند. درنتیجه نحوه شکل‌گیری عناصر شهری درون ساختار فضایی به فهم بهتر شهر ارگانیک کمک می‌کند.

تحلیل‌های اسپیس سینتکس نشان می‌دهد که بین اهمیت اجتماعی یک عنصر فضایی و جایگیری آن در شبکه ارگانیک شهری هماهنگی کاملی وجود دارد. این بیان کننده آن است که نیروهای اجتماعی-عملکردیِ شهر ارگانیک قادرند تا عناصر اصلی را به سمت مکان‌هایی که از دید جامعه مطلوب‌ترند هدایت کنند. درنتیجه مفهوم نظم ارگانیک، یا ساختار ارگانیک، نه تنها در الگوهای پیکربندی ساختار شهری دیده می‌شود، بلکه در روش‌های برخورد جامعه با شبکه فضایی شهر از طریق قرار‌دادن عناصر و اجزای مهم در آن نیز دیده می‌شود.

 

مراکز تاریخی در جریان تغییر: نگاهی نو به "حفظ شهر"

در اینجا این مساله را بررسی می‌کنیم که چه اصول اساسی هستند که اگر نادیده گرفته شوند احتمال حفاظت موفق شهرها کاهش می‌یابد. برپایه تحلیل‌های اسپیس سینتکس این نتایج به‌دست آمده‌است:

  • مراکز شهرهای تاریخی امروز ایران از هسته‌های قدیمی آن پیچیده‌تر هستند در صورتی که مراکز شهری انگلیس از هسته‌های تاریخی آن ساده‌تر شده‌اند
  • در شهرهای ایرانی مجموع تغییرات از قدیم به جدید کمتر از شهرهای انگلیسی است.

به این مفهوم که اگرچه تحت مدرنیزاسیون فیزیکی بعضی تغییرات رادیکال در بخشی از مراکز تاریخی شهرهای ایران اتفاق افتاده‌است (مثل خیابان‌های مدرن در دل مراکز تاریخی)، بیشتر بافت دست‌نخورده باقی مانده‌. در صورتی‌که در شهرهای انگلیس شکل شبکه ارتباطی به تدریج در طول زمان به شکلی ساده‌تر و کمتر پیچیده تغییر کرده‌است و با بخش‌های مختلف شهر به صورت یکسان و همگون رفتار شده‌است. از این مساله شاید برخی نتیجه بگیرند از آنجا که بخش‌هایی از بافت‌های تاریخی شهرهای ایران دست نخورده مانده‌اند پس قسمتی از اصول ساختار قدیم خود را حفظ کرده‌اند. اما تحقیقات بیشتر نشان می‌دهد که اینگونه نیست. شهرها باید تغییر کنند و همواره تغییر می‌کنند، اما زمانی که این تغییرات متناقض و بی‌تفاوت به کلیت ساختار قدیمی باشد، به قوانین اصلی که ساختار شهر را می‌سازند ضربه وارد می‌کند، حتی اگر بخش‌هایی از بافت قدیم را دست‌نخورده نگاه دارد.

در شهرهای انگلیسی نسبت پیوند مراکز کنونی با مابقی شهر شبیه الگوی تاریخی آن است.  در حالی که این نسبت در شهرهای ایرانی به واسطه خیابان‌های مدرن اطراف مراکز تاریخی تغییر کرده‌است. این خیابان‌ها الگوی ارتباط بخش‌های تاریخی با اطرافشان را تغییر می‌دهند. مثلا بازار که در گذشته برپایه افزایش دسترسی از همه اطراف به مرکز بود اکنون به یک دسترسی نامنظم برمحور این خیابان اصلی تغییر می‌کند. در مقابل چنین تفاوت چشمگیری بین قدیم و جدید در شهرهای انگلیسی دیده نمی‌شود، چرا که الگوی ارتباط جز/ کل در همه شهرهای انگلیسی از همان الگوی شهرهای سنتی پیروی می‌کند.

این تفاوت در مقیاس محلی نیز بین شهرهای ایران و انگلیس قابل مشاهده است. خیابان‌های جدید در شهرهای ایران یک سلسله مراتب و پیکربندی جدیدی را متناسب با فاصله مستقیم از این خطوط جدید تحمیل کردند، در صورتی که در مراکز تاریخی شهرهای انگلیسی، ساختار محلی همچنان حول همان مسیرهای قدیمی می‌چرخد و خیابان‌ها و خطوط جدید متفاوتی به آن تحمیل نشده‌اند. از آنجا که پیکربندی کل/جز در شهرهای انگلیسی به تدریج و همگن تغییر کرده‌است، این شهرها توانسته‌اند ساختار جزء به کل خود و ساختار سنتی خوانایی شهر را حفظ کنند. در حالیکه در شهرهای ایرانی ساختار کل/جز سنتی به واسطه تغییرات ناگهانی و نامنطبق با منطق قدیم شهر از میان رفته‌است.

 

در آخر به بررسی تاثیر تغییرات شهری بر زندگی عناصر شهری می‌پردازیم:

تحلیل‌ها نشان می‌دهد که اولا در شهرهای انگلیسی، عناصر سنتی، مخصوصا آنهایی که اهمیت اقتصادی و اجتماعی بالاتری داشته‌اند، هنوز جزو مهمترین عناصر شهری مدرن هستند؛ و دوم اینکه، رتبه‌بندی اهمیت عناصر قدیمی در شهر مدرن بسیار شبیه رتبه‌بندی اهمیت آنها در شهر سنتی است. چیزی که در شهرهای ایرانی کاملا برعکس اتفاق افتاده‌است. بعد از مدرنیزاسیون، عناصر سنتی شهر قدیمی کاملا منزوی شده‌اند. حتی رتبه‌بندی اهمیت آنها نیز نسبت به گذشته تغییر کرده. مثلا بازار و کاروانسراها که در گذشته بالاترین رتبه اهمیت را داشته‌اند، افت کرده‌اند و مقبره‌ها که درگذشته کمتر همپیوند با بافت شهر بوده‌اند، اهمیتشان از عناصر محلی نیز بیشتر شده‌است.

در اثر تغییرات تدریجی در شهرهای انگلیسی، جایی که اصول سنتی ساختار شهر حفظ شده‌است، عناصر شهری سنتی اهمیت خود را در نسبت با ساختار فضایی حفظ کرده‌اند، اما مهمتر از آن، مشخص شده که عناصر مدرن نیز منطق مشابه شهرهای ارگانیک را در جانمایی خود در شبکه شهری دنبال می‌کنند. این هماهنگی یک ترکیب متعادل از عناصر مدرن و سنتی در دل مراکز تاریخی ایجاد می‌کند. در نقطه مقابل، با مدرنیزاسیون رادیکال در شهرهای ایران، جایی که ساختار فضایی شهر ناقص شده‌است، مشخص شده‌است که عناصر سنتی بعد از مدرنیزاسیون بیشتر و بیشتر منزوی شده‌اند و رتبه بندی اهمیت آنها نیز به شدت عوض شده‌است.

جدای از عناصر شهری، شواهد بیشتری بر اهمیت حفظ ساختار فضایی در نگهداری و مرمت شهری وجود دارد. برای مثال، فعالیت‌های فروشگاه‌ها (فضاهای تجاری) به عنوان یکی از اولین کارکردهای شبکه شهری، یکی از مهمترین جنبه‌های احیا و بازسازی شهری است. نه تنها جایگیری فعالیت‌های فروشگاهی اصلی در شبکه شهری مهم است، بلکه شکل شبکه شهری پیرامون این مراکز فروشگاهی معانی زیادی به همراه دارد. در شهرهای انگلیسی فعالیت‌های فروشگاهی در مراکز تاریخی باقی مانده‌اند اما در شهرهای ایران به سمت خیابان‌های جدید و مدرن تغییر کرده‌اند. این مساله باعث شده تا مراکز تاریخی شهرهای انگلیسی زنده بمانند و فرصت‌های مناسب برای سرمایه‌گذاری ایجاد کنند اما در شهرهای ایرانی مراکز تاریخی اهمیت تجاری خود را از دست داده‌اند. بیشتر مطالعات بیانگر آن است که جابجایی فعالیت‌های تجاری از مراکز تاریخی شهرهای ایران به سمت خیابان‌های مدرن جدید علت اصلی تخریب این هسته‌ها هستند. در کنار این، مابقی نشانه‌ها از قبیل قیمت زمین، کیفیت ساخت بناها و غیره نشان‌دهنده افول مراکز تاریخی شهرهای ایران هستند.

 

نتیجه‌گیری

با توجه به تحلیل‌های انجام شده به‌نظر می‌رسد ساختار هسته‌های تاریخی شهرهای انگلیسی که دچار تغییر و تحولات شدید شهری نشده‌اند، با هر دو روش‌های زندگی جدید و قدیم بیشتر سازگارند، در حالیکه شهرهای ایرانی که دستخوش تغییرات رادیکال و شدیدِ مهندسی شده‌اند، به‌نظر می‌رسد که ناتوان از پاسخگویی به تعاملات شهری جدید و قدیم شده‌اند.

نتایج نشان می‌دهد که مراکز تاریخی انگلیس بخش قابل توجهی از الگوی قدیم خود از قبیل مرکز هم‌پیوندی بودن، نحوه توزیع هم‌پیوندی، تناسبات و تفاوت‌ها بین بخش‌های مختلف ساختار شهری، روابط جز و کل و سلسله مراتب اهمیت فضاها را حفظ کرده‌اند. در مقابل، دخالت‌های شدید در سیستم فضایی هسته‌های تاریخی شهرهای ایران سبب شده‌است تا الگوی کلی این روابط جز به کل و دیگر روابط دچار تغییرات اساسی شوند.

این واقعیت که شهرهای انگلیس ساختار فضایی سنتی خود را حفظ کرده‌اند و شهرهای ایرانی این ساختار فضایی سنتی خود را از دست داده‌اند نشان می‌دهد که حفظ میراث شهری تنها منحصر به حفظ تک‌بناها و تک فضاها نمی‌شود بلکه بیشتر باید به ارتباط بین اجزای فضایی ساختار شهری توجه کرد.

ذات این روابط، یعنی 'روح فضا'، قدرتی نامرئی است که نظم و کارکرد هسته‌های تاریخی را کنترل می‌کند.

نکته قابل توجه این است که پایه نگهداری از میراث شهری یک رویکرد بدون انعطاف و موزه مانند به مراکز تاریخی شهرها نیست. یک رویکرد موفق باید اجازه سازگار شدن شهر و به وجود آمدن عناصر جدید را هم بدهد. اما مساله این است که چگونه می‌توان از میراث شهری محافظت کرد بدون آنکه شهر را در زمان متوقف نمود.

یک قدم مهم در این مسیر حفظ و حفاظت از ساختار فضایی منحصر به‌فرد شهرهای تاریخی است، یا همان 'روح فضا' که ارتباط بین اجزا و عملکرد عناصر شهر را برقرار می‌کند. تا زمانی که ضوابط این ساختار شهری حفظ شود، شهر و ساختار آن می‌تواند به رشد ادامه دهد بدون آنکه مشکلی ایجاد شود.

درس مهمی که می‌توان گرفت این است که قبل از ورود به هرگونه جریان محافظت و نگهداری از شهر، به یک دانش پایه از تناسب و هارمونی فضایی بین گذشته و حال نیاز است، در غیر این‌صورت گذشته منطق خود و در نتیجه آن زیست پذیری خود  را از دست می‌دهد و یا اینکه جدید نمی‌تواند جایگاه مناسب عملکرد خود را در ساختار شهر پیدا کند.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63 

 

1398,04,28
ارایه مقاله در سمپوزیوم Political Matters، دانشگاه اکلند، نیوزلند

Political Ambivalence; A Study of Immigrants' Spatial Identity in Postcolonial London

سمپوزیوم "Political Matters, Spatial Thinking of the Alternative" 

دانشگاه اکلند، نیوزلند، July 2019

زهرا خانیکی، علی حیدری- دفتر معماری ۶۳



این مقاله به بررسی هویت فضایی (spatial identity) و هویت مکانی (place identity) مهاجران در شهر لندن از نگاه نظریه‌های پسا ‌استعماری (postcolonial studiesمی‌پردازد.
براساس آخرین آمار سرشماری، بیش از چهل درصد ساکنان لندن را نژادهای غیر‌انگلیسی تشکیل‌می‌دهند که یا خود جزو مهاجران نسل اول هستند یا اجدادشان در گذشته به این شهر مهاجرت کرده‌اند. بیش از سیصد زبان مختلف میان مردم لندن صحبت می‌شود. اما این تنوع نژادی تاثیر محدود و یا بسیار سطحی بر شکل‌گیری بافت، بدنه و کالبد شهر داشته‌است.
نظریه‌های پسا استعماری روابط نامتوازن قدرت را نه تنها در گذر تاریخ بلکه در دنیای کنونی به چالش می‌کشد و دوگانه‌هایی چون مرکز و حاشیه، خودی و غیرخودی، جهان اول و جهان سوم و مناسب و نامناسب را نقد می‌کند.
در این مقاله به چرایی برخورد دوگانه سیاستگذاران در معرفی شهر لندن به عنوان یکی از بزرگترین شهرهای چندفرهنگی جهان و به دنبال آن جذب نیروی کار متخصص و سرمایه‌گذاران خلاق از یک‌سو، و
از سویی دیگر، قوانین کم انعطاف شهری که اجازه بروز نشانه‌های چندفرهنگی را بر کالبد متصلب شهری نمی‌دهند، پرداخته شده‌است.


خلاصه مقاله را بخوانید:

Political Ambivalence: A Study of Immigrants’ Spatial Identity in Postcolonial London

The postcolonial studies criticises used and using strategies to settle unfair and unequal share of power, not only through the rereading of the history, but also, and more importantly, by showing the uneven share in the contemporary balance of power. Focusing on the ideas of ambivalence and identity in postcolonial studies, this paper explores the ambivalent nature of political decisions about the different sub cultures, ethnicities and minority groups, the way their community and their identity is made, and their spatial manifestation in their host community. Studying the cosmopolitan city of London as the sample, this paper investigates the binary of the spatial identity of “the minority others”, specifically immigrants, and the political structure of the built environment

The study is conducted through three different scales; Scale 1: The external references (1:125,000+) investigating the theoretical basis of postcolonial theory and the necessity of redefining migrant identities in a new context after leaving their home countries, focusing on ambivalence term discussed by Homi K. Bhabha; Scale 2: In-between-ness (1:125) exploring the building regulations of London specifically the Planning (Listed Buildings and Conservation Areas) Act 1990 and Article 4 direction, to study how the built environment rules facilitate subcultures to make their own spatial identity; Scale 3: The intimate (1:1) drifting, examining and mapping along a selected route in central London, from The Mall street towards Trafalgar Square, Leicester Square and China Town during 2011, to investigate this issue in the built environment

Although people living and working across different locations of the studied area are divergent, the direct observations showed the homogeneity of the surrounding built environment and urban space. That is to say, the buildings are not as diverse and abundant in style as the subcultures living among them. It is argued that the ambivalence shows itself in conflict with the desire to represent London as a multicultural and global metropolis absorbing a migrant workforce on one hand, and insisting on keeping the own style in its built environment and resisting sub-cultures’ place identity in their new residence on the other hand. In other words, the study shows that cultural identity is spatialised in the city but this is very skin deep, which reflects the simultaneous integration and rejection of minority groups by the structure of power who decides the relations between subcultures and the built environment

Keyword: Place Identity, Spatial Identity, Political Structure, Ambivalence, Postcolonialism, Immigrants

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

1398,01,25
حق به شهر

ایده حق به شهر اولین بار توسط "هنری لُفِور" "Henri Lefebvre" اندیشمند فرانسوی در کتابش با همین نام در سال ۱۹۶۸ مطرح شد و اخیرا توسط جنبش‌های اجتماعی، متفکرین و بسیاری از مسئولین پیشرو محلی دوباره مطرح شده است.

این تفکر به دنبال آن است تا شهرها را به عنوان فضایی که توسط همگان خلق می‌شود بازیابی کند. به دنبال مکانی است برای زندگی جدای از تاثیرات فزاینده‌ای که تجاری‌سازی و سرمایه‌داری در دو سده گذشته بر کنش‌های اجتماعی در شهرهای مختلف دنیا گذاشته است.
تجاری سازی‌ سبب ایجاد نابرابری‌ در استفاده از فضاهای شهری شده‌. ارزش زندگی شهری در حد یک کالا تقلیل پیدا کرده‌؛ تعاملات اجتماعی تا حد زیادی از بین رفته‌ و فضاهای شهری و مدیریت شهری تبدیل به کالایی در اختیار گروهی خاص شده است.
لفور در برابر این جریان این پیشنهادها را مطرح کرد: "نجات شهروندان به عنوان عناصر اصلی و بازیگران مهم شهر که خودشان آن را ساخته‌اند" و تغییر فضای شهری به " یک فضای دیدار برای ساختن زندگی جمعی".


بعد از انتشار کتاب لفور مساله حق به شهر مورد توجه بسیاری از فعالان و نهادهای اجتماعی قرار گرفت، مخصوصا با نابرابری‌هایی که با رشد سریع جمعیت شهری در دنیا اتفاق افتاد. این جریان تاثیر مهمی در امریکای لاتین و اروپا داشته‌ به گونه‌ای که با تلاش نهادهای مدنی قوانین محلی و حتی ملی در این راستا تغییر کرده‌اند.


دیوید هاروی ایده لفور را اینگونه توضیح می‌دهد:
"حق به شهر بسیار فراتر از آزادی دسترسی فردی به امکانات شهری است، حقی است برای تغییر خودمان با تغییراتی که در شهر ایجاد می‌کنیم. بیشتر حقی جمعی است تا انفرادی، از آنرو که این تغییر ناگزیر وابسته به تلاشی جمعی است برای تغییر روند شهرنشینی. 
آزادی ساختن و دوباره ساختن شهرهایمان و به دنبال آن خودمان، یکی از ارزشمندترین و در عین حال فراموش شده‌ترین حقوق انسانی ماست".

 

لُفِور جامعه شناس سوسیالیست فرانسوی در سال ۱۹۶۸کتاب "حق به شهر" را در نانتر منتشر کرد، جایی که جنبش دانشجویی مِی ۱۹۶۸ فرانسه از آنجا آغاز شد. 
او به نقد یکی از مهمترین ارکان سرمایه‌داری در نیمه دوم سده بیستم پرداخت: زندگی‌روزمره. زندگی‌روزمره مدرن و شهری یکی از فضاهایی بود که سیستم‌سازی سرمایه‌دار بر آن سیطره داشت.
لُفِور تاکید می‌کند که زندگی را باید مثل یک پروژه زندگی کرد و تنها پروژه فکری و سیاسی که معنا دارد زندگی است. او زندگی روزمره را مقوله تعیین کننده‌ای می دانست که اقتصاد را به تجربیات زندگی فردی پیوند می زند. هدف ایده او، " ارزش گذاری دوباره فاعلیت" و جستجو برای فضاهایی بود که استقلال و خلاقیت را میسر می ساخت.
او تاثیر منفی اقتصاد کاپیتالیستی بر شهرها را توصیف می‌کند که شهرها را تبدیل به مکانی برای مزیت انباشت سرمایه ساخته است تا مکانی برای تولید و ساخت مناسبات اجتماعی و زندگی روزمره مولد.
 

دیوید هاروی جغرافی‌دان و از متفکران علوم اجتماعی این مساله را این‌گونه بیان می‌کند:
تعداد زیادی از بحران‌های مالی ۳۰ سال اخیر ریشه در مسائل شهری و بحران‌های زمین و مسکن داشته‌اند. او اعتقاد دارد در دهه ۱۹۹۰ مازاد پول بسیار زیادی در دنیا به وجود آمد که جایی برای خرج کردن آن وجود نداشت.
یک استدلال برای ثروتمند کردن ثروتمندان این است که آن‌ها پول اضافی خود را در بخش تولید سرمایه‌گذاری خواهند نمود و بدین ترتیب اشتغال ایجاد شده و استاندارد زندگی مردم بهبود می‌یابد. اما از دهه ۱۹۷۰به این سو، آن‌ها کمتر و کمتر در بخش تولید سرمایه‌گذاری کرده‌اند. آن‌ها در خرید املاک، سهام، حقوق مالکیت، حقوق مالکیت معنوی و البته مستغلات سرمایه‌گذاری کرده‌اند. بنابراین، از ۱۹۷۰ پول بیشتر و بیشتری خرج خرید املاک شد و بدین ترتیب قیمت آنها افزایش یافت. بنابراین آنها شروع به کسب سود از راه املاک نمودند و این موضوع باعث نشد تا شهر تبدیل به جایی بهتر شود، بلکه تنها آن را گران‌تر ساخت.
بنابراین من که یک استاد دانشگاه با حقوق خوب هستم، نمی‌توانم در منهتن نیویورک زندگی کنم. در واقع بیشتر مردمی که در شهرها کار می‌کنند، توان مالی زندگی در همان شهرها را ندارند چون قیمت مستغلات بالا و بالاتر رفته‌است‌. به عبارت دیگر حق مردم بر شهر از آن‌ها سلب شده‌است.
 
 
تعداد بسیاری از تصمیماتی که فضای شهری را تولید می‌کنند بیرون از دولت‌ها و مثلا در تصمیمات سرمایه‌گذاری شرکت‌ها گرفته می‌شود. اعطای حق متعارف، به شهروندان امکان می‌دهد تا تاثیر اندکی بر تصمیماتی داشته باشند که از سوی سرمایه ساخته/گرفته می‌شوند.
حق به شهر، برعکس، مسندی حقیقی در ساز و کارهای تصمیم گیری شرکتی به سکونت کنندگان / باشندگان شهری اعطا می‌کند، زیرا حق اظهار نظر مستقیمی را در هر تصمیمی که در تولید فضای شهری نقش دارد به آن‌ها می‌بخشد.
در واقع لُفِور به جای اعتقاد به رژیم فعلی که در آن سرمایه و نخبگان دولتی (برنامه‌ریزان، معماران، بساز بفروش‌ها و تکنوکرات‌ها) کنترل تصمیمات را در اختیار دارند و محیط‌های فضایی انتزاعی را تصور، طرح‌ریزی و تولید می‌کنند و خودشان را به زندگی‌های روزمره ما تحمیل می‌کنند، ساکنان را قدرت غالب و هژمونیک می‌داند و فضای اجتماعی شهری را پیشنهاد می‌دهد که همانند تولیداتی شکل می‌گیرند که برآمده از کار چندوجهی، چندمعنایی و هنرگونه‌اند.


مساله بعد این است که بر مبنای حق به شهر دقیقا چه کسی واجد حق می‌شود؟
در حال حاضر اعطای حق رسمی عمدتا بر شهروندی ملی (کشوروندی) مبتنی است. اما از دیدگاه لُفِور حق‌دهی برای آن‌هایی است که در شهر سکونت می‌کنند.  در واقع سکونت شهری مستقیما با کشوروندی ملی به عنوان مبنای غالب عضویت سیاسی روبه‌رو می‌شود. از آن‌جایی که شهروندان ویتنام، مکزیک و ایران همگی به یکسان می‌توانند سکونت کنندگان شهری خاص باشند، در نتیجه ساکنین باید قطع نظر از ملیت، حق مشارکت داشته باشند.

حق تصرف و یا حق تصاحب نیز به نوبه خود چالشی آشکار و مستقیم برای روابط اجتماعی سرمایه داری است. در طی دو قرن گذشته، ایجاد ثروت بوسیله فضای شهری یک استراتژی کلیدی انباشت سرمایه بوده‌است و قوانین مالکیت نیز به شرکت‌های کاپیتالیستی قدرت لازم برای ایجاد فضای شهری در جهت ایجاد ثروت اعطا نموده‌اند. حق تصرف با توانایی سرمایه برای ایجاد ثروت با استفاده از فضای شهری مقابله نموده و برای "ارزش استفاده‌ای" این فضاها برای ساکنان اولویت قائل می‌شود. 
در واقع حق تصرف به تضاد اساسی در تولید فضا بین الزام سرمایه به بهره‌کشی از فضا برای کسب سود و نیازمندی‌های اجتماعی آن‌هایی که آن را مصرف می‌کنند می‌پردازد. به عبارت دیگر، تضاد بین سود و نیاز، تضاد بین "ارزش مبادله‌ای" و "ارزش استفاد‌ای". بیان سیاسی این تضاد را می‌توان در مبارزه سیاسی همیشگی بین استراتژی‌های فردگرایانه و جمع‌گرایانه یافت.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63 #حق_به_شهر #right_to-the_city

 

1398,01,05
پرسه زن_ تجربه سفر؛ رشت

  

  

  

  

  

  

 

پرسه‌زن یا فلانور واژه‌ای فرانسوی به معنای قدم‌زنی است. بودلر، شاعر و نویسنده فرانسوی مفهومی دیگر از آن مشتق کرد که به معنای فردی است که در شهر قدم می‌زند تا آن را شخصا تجربه کند. به علت استفاده بودلر و دیگر اندیشمندان در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی و ادبی، پرسه‌زن مفهومی مهم در پدیده‌های شهری و مدرنیته شد. پرسه‌زنی تنها به قدم زنی در خیابان‌های شهر محدود نمی‌شود بلکه می‌تواند شیوه‌ای از تفکر فلسفی و زندگی باشد.

پرسه‌زن مشاهده‌گر پنهان مناظر و فضاها و مکان‌های شهریست. در نتیجه پرسه‌زنی را می‌توان به عنوان فعالیت مشاهده‌گر مقتدری فهم کرد که در شهر چرخ می‌زند تا چیزهایی را پیدا کند که نگاه نافذش را در اشغال خود می‌گیرند. پرسه‌زنی بر پایه چهار فعالیت اصلی شکل می گیرد: راه رفتن، مشاهده کردن، فکر کردن و بوجود آوردن. در این میان راه رفتن اولین و اساسی‌ترین مرحله‌ای است که بدن را در تماس با مکان‌ها قرار می‌دهد تا نگرش حسی به شهر با تفکر بیشتر ادغام شود. پرسه‌زن حس زیبایی شناسانه‌اش را در نوسان بین غوطه‌ور شدن حسی، درگیر بودن و کنده شدن و لحظاتی که به کدبندی کردن و تحلیل خیابان می‌پردازد، به دست می‌آورد؛ و درحالی که نظارت وی کنشی فعال است که شامل آرزوها و رویاهایش بر خیابان‌های شهر است، آن هنگام که در حال راه رفتن است روایت خودش را به وجود می‌آورد.

پرسه‌زنی را شاید بتوان مفهومی مدرن به شمار آورد که با انقلاب صنعتی و پیدایش فضاهای جدید شهری و به ویژه مفهوم «خیابان» آغاز می‌شود و در چارچوب این مدرن بودگی نه تنها مشروعیت دارد بلکه توصیه نیز می‌شود و بسیاری از نشانه‌گذاری‌های شهری و تصویرهای شهر بر اساس آن تنظیم می‌شوند. البته به این شرط محوری که حداقل آزادی‌های «سوژه» در بیان، ظهور، کنش و واکنش حرکت‌های کالبدی‌اش تحقق یافته‌باشد و سرکوب نشوند. از این رو، پرسه زدن با این مفهوم قدیمی‌تری که با آن هم‌پوشانی معنایی دارد در تضاد است. این مفهوم در زبان فارسی با واژه «ولگردی» و واژگان مشابهی نمایندگی می‌شود که معادل‌هایی کمابیش مشابه نیز در زبان‌های دیگر دارند. در آن نوع تفکر، کسی که در فضای بیرونی است لزوما باید از «جایی» به «جایی» برود و قرار گرفتنش در فضا بدون آنکه بنا بر مبدا یا مقصد تعریف شود، از کنش او یک تخطی می‌سازد که نظام اجتماعی آن را نمی‌پذیرد زیرا نمی‌تواند آن را تعریف کند.

منابع:
_ پرسه‌زنی در شهر به مثابه امری فرهنگی؛ گفتگوی میترا فردوسی با ناصر فکوهی.
_ پرسه زنی؛  جیامپاولو نوولاتی؛ برگردان و تلخیص علیرضا امیری.
_ ویکیپدیا، واژه پرسه‌زن.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1397,04,21
از "سرپناه" تا "خانه"

 

ذات سکونت این است: زندگی بر روی زمین و زیر آسمان، حفاظت از آن‌ها و دریافت رازشان و نه بهره‌کشی از آن‌ها با استفاده از تکنولوژی.

مصیبت واقعی سکونت کمبود مسکن نیست؛ این‌ است که سکونت کردن فاقد فکر کردن و بنا کردنی مناسب و درخور انسان شده است. بی‌خانمانی نیز بیش از آن که نداشتن سقف بالای سر باشد، بیگانگی از تعادل است؛ تعادل بین امر مادی و معنوی، بین زمین و آسمان. آدمیان مدرن به فراموشی نسبت به چگونگی سکونت دچار گشته‌اند. بدین سبب چگونه در خانه بودن و ساختن را نیز به فراموشی می‌سپارند. اکنون آنان بدون آن‌که مکان را تحت سکونت خود در آورند، تنها در آن حضور دارند.

مقیم بودن و حضور داشتن در جایی، متفاوت با سکونت داشتن در آن است و در هر مسکنی، سکونت گزیدن روی نمی‌دهد. سکونت فرآیندی است که آدمی در جریان آن «مکانِ بودن» را تبدیل به خانه می کند. سکونت سقفی را سایبان قرار دادن یا چند مترمربع زمین را زیر پا گرفتن نیست و مفهومی فراتر از این است. درواقع، برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض است.

- مارتین هایدگر-

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1397,03,20
تجربه سفر؛ تفلیس

  

  

 

 

تفلیس به علت توپوگرافی پر شیب و گذر رودخانه از میانه‌ی دره، به صورت خطی در کنار رودخانه گسترش یافته‌است و شهری مرکزگرا نیست. فضاهای شهری تفلیس در نتیجه به صورت لکه‌های پراکنده در شهر پخش شده‌اند. تقریبا فضای شهری‌ای نیست که دسترسی سواره نداشته‌باشد و مشخصا منطقه پیاده محور باشد، مگر آن‌که شیب تند، عبور خودرو را غیر ممکن کرده‌باشد. بخش زیادی از بافت قدیمی شهر احیا شده و کاربری‌های مرتبط با گردشگری پیدا کرده‌است و به واسطه آن کوچه و خیابان‌ها در طول شبانه روز زنده و پر رفت و آمد‌ند. خیابان اصلی شهر با پیاده راه‌های عریض و درختان بلند بستر مناسبی برای حضور پیاده است، اما جداره خیابان به صورت منقطع زنده است و بخش عمده آن با بدنه خیابان ارتباط فعال ندارد؛ علاوه بر آن امکان عبور عابر پیاده از عرض خیابان وجود ندارد و تردد از زیرگذرها است. حجم زیاد تردد خودروها بدون نقاط توقف هم آلودگی صوتی زیادی برای این فضا ایجاد کرده‌است.

تاثیر اقتصادی گردشگری بر مرکز شهر تفلیس کاملا مشهود است، بخش‌های قدیمی شهر که لابه‌لای کوچه‌های باریک و شیبدار در گذر زمان فرسوده و فراموش شده بودند، در سال‌های اخیر با توسعه گردشگری رفته رفته و تک به تک و بیشتر توسط بخش خصوصی احیا و بازسازی می‌شوند و به هتل‌ها، هاستل‌ها، کافه‌ها و رستورانها تبدیل می‌شوند. به روز شدن شهر تفلیس با سرعت آرام و با احتیاط انجام می‌شود و ساخت و سازهای بلندپروازانه با بودجه های کلان کمتر در شهردیده می‌شود.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1397,03,19
تجربه سفر؛ باکو #2

 

 

 

مرکز فرهنگی حیدر علی اف، یکی از مقاصد اصلی توریستی و یکی از نمادهای شهر باکو است.

در اولین برخورد با بنا چیزی که به چشم می‌آید تلاش برای بیشتر دیده شدن است. تقریبا تمامی تصمیمات پیرامون بنا از انتخاب فرم‌ها، رنگ، مصالح و خالی بودن منظر پیرامون، برای تضاد بیشتر با محیط اطراف و دیده شدن بیشتر گرفته شده‌است؛ دیده شدنی که گردشگران غیر محلی کنجکاو را به خود جلب می‌کند ولی از جامعه محلی جدا افتاده و بیرون از زندگی هر روزه گردشگران شهری است.

اگر معماری را صرفا یک تک بنا در نظر بگیریم، این اثر می‌تواند یک شاهکار معماری باشد. معماری‌ای که تجربه‌های فضایی جدید در داخل خود ایجاد می‌کند، پرسپکتیوهای که تا به حال ندیده‌ایم و حال و احوال متفاوتی که تا به حال تجربه نکرده‌ایم. جزییات معماری و جزییات اجرایی فکر شده و حل شده‌اند. درون بنا پیوستگی کم نقصی وجود دارد و گذر از فضایی به فضای دیگر به تدریج و ناخودآگاه انجام می‌شود. شکل مجسمه‌وار بیرون در طراحی فضاهای داخلی هم تکرار شده و درون و بیرون با یک ساختار پیوسته طراحی شده‌اند. 

اما معماری فراتر از تک بنا است. بناهای عمومی یا فرهنگی در این مقیاس به طور خاص، چه بی پیرایه و آرام یا چه پرشور و پر هیاهو، در تعامل با فضاهای شهری و زندگی روزانه درون و پیرامونشان تعریف می‌شوند، هم از لحاظ فعالیت‌های تعریف شده برای بنا و هم از لحاظ ارتباط فیزیکی با شهر.

از این منظر، بنای مرکز فرهنگی حیدر‌علی‌اف یک داستان غم‌انگیز است. ساختمان تقریبا در هیچ زمینه‌‌ای تلاشی برای پیوند با محیط ساخته اطراف نکرده‌است. برای رسیدن به ورودی مسیری طولانی بدون هیچ سایه و درختی در آفتاب تند باید پیموده شود، بستری بدون مزاحم برای دیده شدن بیشتر. غریبه‌ای در میان جمع که بر بلندی نشسته است. هیچ کاربری تعاملی در بستر طرح تعریف نشده است تا با محیط شهری اطراف پیوند فعال ایجاد کند و این سرمایه‌گذاری بزرگ کیفیت زندگی هر روزه منطقه را بهبود بخشد. 

در محتوای برنامه‌های بنا هم این گسست از زندگی روزمره ساکنان شهر تکرار شده‌است. کاربری اصلی مرکز فرهنگی، نمایش تاریخ آذربایجان و مناقشات سیاسی جاری و زندگی و نقش حیدر علی‌اف در آذربایجان معاصر است. اهمیت بنا به مراتب بیشتر از اتفاقات و برنامه‌های داخل‌اش است. نتیجه آن‌که مقصدی برای گردشگران خارجی و اردوهای مدارس است و گردشگران شهری و محلی در آن کمتر دیده می‌شوند.

معماری بنا در درون خود انسجام و پیوستگی دارد ولی تلاشی برای ایجاد پیوستگی با محیط بیرون نکرده است و رویکردی دوگانه دارد.

بناهایی که با چنین هزینه‌های طراحی و ساخت بالا بدون حل مساله‌ای از منطقه و یا محرک تحولی در شهر ساخته می‌شوند، نمادی از توسعه‌های آمرانه دولت‌های غیر‌پاسخگو به صرف منابع مالی عمومی هستند. معماران می‌توانند در برخورد با چنین پروژه‌هایی با حساسیت و مسئولیت بیشتری به تاثیر بنا در مقیاس بزرگتر از خود بنا و زندگی در جریان شهری بیاندیشند.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1397,03,18
تجربه سفر؛ باکو #1

  

 

 

مرکز شهر باکو پر است از لکه‌های بزرگ فضاهای زنده شهری به هم پیوسته. مسیرهایی برای راه‌رفتن، گره‌هایی برای تجمع و نشستن و راسته‌هایی برای خرید، خوردن و نوشیدن، کوچه پس کوچه‌های مرکزی شهر را محلی برای پرسه زنی گروه‌های متفاوت در ساعات مختلف روز کرده‌است. طراحی پیاده راه‌ها برای رفت و آمد آسان کالسکه و ویلچر و محدود شدن تردد خودروها، فضاهای شهری را برای گروه‌های سنی مختلف قابل استفاده کرده‌است.

در عین حال به نظر می‌آید بعضی از تغییرات جدید مرکز شهر با تصویری فانتزی از پایتخت‌های اروپایی انجام شده‌است. مثلا در بازسازی بناهای همجوار مسیرهای اصلی از مصالحی مثل سنگ با نسبت‌های بزرگ استفاده شده که در مقایسه با مصالح استفاده شده در بناهای بازسازی نشده موجود، مداخله‌ای متفاوت از زمینه به نظر می‌رسند. در گوشه گوشه شهر هم بناها و آسمان‌خراش‌های نو با شکل‌های متنوع خودنمایی می‌کنند و از زمینه به ناگاه جدا می‌شوند و خط آسمان را دگرگون می‌کنند.

روی هم رفته، خیابان‌ها و فضاهای شهری مرکز باکو دلنشین و زنده و پر رفت و آمدند، و رضایت از فضای شهری را از حضور هر روزه مردم در شهر و در چهره گشاده شان می‌توان دید.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1397,02,01
هومی بابا برای معماران

هومی بابا از جمله اندیشمندان حوزه مطالعات پسا استعمار است. او به مطالعه ارتباط بین استعمارگر و استعمار شونده می‌پردازد و فراتر از دوره استعمار، ذهنیات و پیش‌فرض‌های موجود در رابطه قدرت را به چالش می‌کشد. بابا، هرگونه خوانش یکسویه از جانب قدرت را نقد می‌کند و هرگونه تفسیری که از گروه‌ها تصویری یکپارچه و یکدست ارائه می‌کند و به یکسان سازی جوامع می‌پردازد تا به مراکز قدرت امکان ساده سازی و سیطره بدهد را به کلی رد می‌کند.

از این رو نباید جوامع و گروه‌ها را به یکی از ویژگی‌هایشان و به عنوان کلیتی یکسان، مثلا به سفید و سیاه و زرد و یا آسیایی و اروپایی، تقلیل داد؛ چرا که تفاوت‌های فرهنگی درون هر یک از گروه‌ها که خود به اقلیت‌های کوچک‌تر با منافع گاه متضاد تقسیم می‌شوند ایده یکسان سازی را زیر سوال می‌برد از این منظر می‌توان تاریخ معماری و به دنبال آن آموزش معماری را که در دو صده اخیر با خوانش مسلط تاریخ‌نگاران اروپایی-امریکای شمالی و بر اساس اصول معماری مسلط در بعضی نقاط اروپا نگاشته‌شده و گاه غرب را به عنوان کلیتی یکپارچه در نظر گرفته و به عنوان مرجعی پیشرو برای تحلیل معماری در نقاط مختلف به کار گرفته‌شده را مورد نقد قرار داد.

این روابط قدرت و به حاشیه رانده شدن اقلیت‌ها در شکل‌گیری جوامع شهری نیز قابل بررسی است. شکل‌گیری شهرها عرصه کشمکش و گفتگوی گروه‌های قدرتمند و گروه‌های اقلیت بوده‌است. اقلیت‌های قومی، زبانی، مذهبی، زنان، هنرمندان، دگرباش‌ها و گروه‌های کم‌درآمد همواره در تلاش برای شکستن این رابطه مرکز و حاشیه بوده‌اند. معماری به دلیل نیاز به منابع مالی در بسیاری از مواقع در کنار گروه‌های قدرتمند قرار گرفته‌است؛ ولی هستند معمارانی همچون آلخاندرو آراونا شیلیایی که با همکاری مشترک با گروه‌های کم‌درآمد و نهادهای شهری در تلاشند تا معماری برای این گروه‌ها خلق کنند و آن‌ها را از حاشیه شهرها به سمت مرکز هدایت کنند.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1396,08,01
منشور جهانی حق به شهر

 

انگیزه تدوین این منشور بر نبرد با همه دلایل و مصداق های حذف استوار است: حذف اقتصادی، اجتماعی، قلمرویی، فرهنگی، سیاسی و روانی.

_از: نشریه هفت شهر، ویژه نامه حق مشخص به شهر مشخص

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1396,07,01
توسعه خوب با کمک طراحی

"من مخالف ساختمان های بلند نیستم، اما خط آسمان به ساکنان شهر تعلق دارد و من محافظ این خط آسمانم" _ بخشی از صحبت های صادق خان، شهردار لندن در دانشگاه ال اس ای درباره پروژه جدید شهرداری با عنوان توسعه خوب با کمک طراحی.

رشد سریع جمعیت در لندن شهرداری را با چالش و فرصت ساخت خانه ها، محله ها و فضاهای کار موفق، فراگیر و پایدار مواجه ساخته است. شهردار لندن در این برنامه از ۵۰ طراح و سازمان طراحی، از جمله دیوید آجای معمار شناخته شده انگلیسی-غنایی و سازمان معماری برای تغییر دعوت به مشاوره کرده است.

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 

1396,05,01
فضای عمومی

 

 

«در این جنگِ خاموش، این شهرهای ما هستند که بازنده‌اند»

_از کتاب: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، اسلاونکا دراکولیج

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63

 
1396,03,30
نسبت بين هزينه هاى طراحى و ارزش در طول عمر مفيد ساختمان

ساخت، هزينه ها در كل عمر ساختمان در محاسبات، بين سى تا شصت سال لحاظ شوند.

اين دياگرام، نسبت بين هزينه هاى طراحى، هزينه هاى ساخت، و ارزش در طول عمر مفيد ساختمان را نشان مى دهد، كه تقريبا [٠.١] به [١] به [١٥] است. به اين معنى كه هزينه بيشتر در طراحى و ساختى كه منجر به كيفيت بالاتر شوند، در طول عمر مفيد ساختمان چندين برابر بازگشت سرمايه به همراه دارد. مثلا در مصرف انرژى، هزينه هاى تعميرات، بازسازى، و مشابه آن.

_از: زمان، كيفيت و هزينه www.cabe.org.uk

 

#استودیو63 #دفتر_معماری_شصت_و_سه #دفترمعماری63 #studio63